۱۳۹۴ آذر ۲۲, یکشنبه

جنایات فرقه دموکرات و جعل تاریخ!



 پان ترکان و زوائد چپ یکی از پلید ترین خصلت هایشان جعل تاریخ و دروغ پراکنی است!
مثلا از قتل عام ۲۵۰۰۰ نفر افرد فرقه توسط ارتش شاهنشاهی می گویند و تجاوز و غارت، اما سندی ارائه نمی دهند بجز شایعات. مثل به کتاب ویلیام داگلاس قاضی دموکرات  امریکایی(که از اقبال دموکرات های امریکایی به چپ ها و تروریستها و ضدیت شان با پهلوی ها بخوبی و مستند اگاهیم) استناد می کنند که خودش سال ها بعد فروپاشی فرقه به ایران رفته است و بدون بررسی اسناد  و فقط از گفتگو با چند نفر گزینشی به نتایج درخشانی رسیده است. داگلاس با توجه به دوستی صمیمانه اش با رزم ارا(رئیس ستاد ارتش در زمان حمله به فرقه) میتوانست اطلاعات موثقی بگیرد ولی ترجیح داد از مخالفان اطلاعات شفاهی بگیرد تا ازاسناد دست اول استفاده کند!
اینهم از ان دروغ هایی است که به رژیم پهلوی میبندند که سوابقش را در مورد خسرو روزبه ، حزب توده و شکنجه های انچنانی و کشتار ۳۰۰۰ نفری ۱۷ شهریور و کشتار سینما رکس و کشتار ۱۰۰۰۰۰ نفری شاه دیده ایم و خوانده ایم. ایا میتوانند از ۲۵۰۰۰ کشته فرقه، فقط یک درصد ان را نام ببرند؟  در جنگ اول  ما حتی  اداره احصائیه داشتیم و امار مرگ و میررا ثبت می کرد، انوقت ۳۰ سال بعدش اماری وجود ندارد که بشود دویست اسم از ان استخراج کرد؟

 زمانی که ارتش از ان پل معروف رد شد،مردم شروع به قلع و قمع فرقه ای ها کردند و  قبل رسیدن ارتش دموکراتها را قلع قمع کرده بودند. کوچکترین مطلبی هم راجع به تعدی قوای دولتی و ذوالفقاری ها عنوان نکردند و انهایی هم که زنده اند هنوز نمی کنند! اما منبع باید اعتبار سنجی شود. از نظر اعتبار٬ منابع ایدئولوژیک کمترین ارزش را دارند و در این موارد امارواسناد ثبتی ارزش بیشتری دارند. مثلا امار قتل عام پادگانهای ارتش و ژاندارمری توسط فرقه با توجه به مدارک ارتش کاملا قابل اثبات است! اما ایا نباید عکسی و سندی از قتل عام های ! ارتش شاهنشاهی باشد؟ نباید جنازه ها به پزشک قانونی منتقل شده و ثبت شده باشند؟ نباید اماری در روزنامه ها منتشر شده باشد؟




گوشه‏ هایی از جنایت‏های فرقه دمکرات







گوشه‏ هایی از جنایت‏های فرقة دمکرات در خاطرات « سرتیپ علی اکبر درخشانی » آمده است . درخشانی در سال 1324  فرمانده لشکر تبریز بود که پس از اشغال تبریز توسط فرقة دمکرات در آذر ماه 1324 ، به  عدم مقاومت در قبال متجاسرین متهم و پس از ترک تبریز و ورود به تهران در دادگاه نظامی محاکمه شد. اما درخشانی در خاطرات خود دلایل متعددی را دایر بر عدم امکان جنگ با عوامل شوروی آورده است . عدم دستور صریح از سوی مقامات مافوق دایر بر جنگ با عوامل فرقه دمکرات ، و عدم امکان هرگونه جنگ با متجاسرین به علت دخالت ارتش شوروی و نیز لزوم حفظ جان نیروهای مستقر در پادگان تبریز اصلی‏ترین دلایل وی می‏باشد:
لشکر آذربایجان تنها با پیشه‏ وری و یارانش طرف نیست ، افسران پادگان تبریز هم به خوبی می‏دانستند که طرف ما ارتش زورمند و سرمست و مغرور از بادة فتح برلن و فاتح جنگ جهانی دوم می‏باشد . پادگان و افسران ، در محوطة سربازخانه ، و خانواده‏های افسران ، در نقاط و محلات تبریز پراکنده بودند .
[ وضعیت تبریز بسیار آشفته بود ، پیش از آنکه فرقة دمکرات پیدا گردد ، ناگهان ] یک بازی سیاسی جدیدی به نام جبهة آزادی ، به دست شبستری ، متنفذ محلی تأسیس می‏شود و جانشین حزب توده می‏گردد و پس از مدت کمی که گروهی مردم را به تهدید و تطمیع به آن جبهه جلب می‏کنند ، در نتیجة مکاتبة شبستری با پیشه‏وری ( در پروندة دیگری ، شبستری صراحتاً این موضوع را اقرار کرده ) که بر اثر اعمال گذشتة خود ، بعد از جنگ بین‏المللی گذشته در گیلان ، سال‏ها در زندان به سر می‏برد ، و پس از وقایع شهریور 20 ، در اثر قانون عفو عمومی ، از زندان خارج شده بود ، به آذربایجان می‏رود . چون در دورة چهاردهم قانون‏گذاری ، با حقه‏بازی و پشت هم‏اندازی و کمک همین شبستری و حمایت اجانب نمایندة ‌مجلس شورای ملی شده بود و او را به مجلس راه نداده و اعتبار نامه‏اش را رد کرده بودند ، داغ دلی از حکومت مرکزی داشت ، از موقعیت استفاده کرده ، وارد جبهة آزادی شده و آن را به فرقة دموکرات آذربایجان تبدیل کرد و خود نیز رهبر آن شد و شبستری را که مردی احمق و به سفها بیشتر شبیه است ، تحت نفوذ خود قرار داد.
این حزب ، با قیافة مخوف و با یک روح جابر و هرج و مرج طلب ، روز به روز توسعه یافت و افراد آن مسلح شدند . نیروی ارتش سرخ که تا آن زمان از آذربایجان خارج نشده بود ، به هوس مطامع دیرینة خود در ایران  و به خیال اینکه با دست این فرقة ماجراجو ، خواهد توانست حکومتی دست نشانده در آذربایجان ایران ، [ به عنوان ] شعبة آذربایجان قفقاز تأسیس کند و وسیلة تهدید حکومت مرکزی ایران قرار دهد ، در مقام تقویت این اشخاص برآمد .
دولت مرکزی هم دچار کشمکش‏های سیاسی و اختلاف بی‏شماری بود که وقت حکومت مرکزی و مجلس شورای ملی ، صرف زد و خورد با وقایع و حوادث ناگوار بعد از جنگ می‏شد و متجاسرین بر نفوذ خود می‏افزودند .
پیشه‏ وری و یارانش ، زیر لوای آنهایی که سنگ را بسته و سگ را رها کرده بودند ، با کمال آزادی و فراغت خاطر ، دست به کار زده ، فرقة دمکرات متشکل و حزب تودة آذربایجان منحل شد . گروهی هم به نام فدایی از سوی فرقه مسلح شدند . رفقا [ شوروی‏ها ] هم با کمال سخاوت و سهولت ، به مسلح کردن روستاییان ستمدیده و فریب خورده سراسر آذربایجان پرداختند . بدین طریق که کامیون‏های پر از اسلحه ، از قبیل مسلسل دستی و تفنگ و نارنجک و طپانچه و مهمات بسیار ، وارد روستاها شده و پس از تخلیة بار خود ، پی کار خود می‏رفتند .
ما که ناظر این صحنه ‏های جانگداز بودیم ، چاره‏ ای جز گزارش نمودن جریانات به مرکز به طور روزانه نداشتیم که ناگهان دستوری از ستاد ارتش برای حل این مشکل تاریخی رسید که اگر روی سنگ می‏گذاشتید ، آب می‏شد و مرا که در آن موقع گرفتار مسؤولیتی بس بزرگ بودم ، به بهت و حیرت فرو برد . دستور مقام ریاست کل ستاد ارتش ، خیلی ساده و مختصر و مفید ، اما مسخره و خنده‏ دار بود : پیشه‏ وری و یارانش را دستگیر و کت بسته به تهران اعزام دارید . برای آنکه به این دستور مسخره ، اعتبار بیشتری داده باشد ، یک « حسب‏الامر مطاع مبارک ملوکانه » هم جلو آن گذارده بود .
روزی از روزها ، مستر یانگ ، وابستة ‌مطبوعاتی سفارت آمریکا ، که برای سنجش اوضاع آذربایجان به تبریز آمده بود ، در دفتر کار من ، مرا ملاقات و در ضمن صحبت اظهار داشت ؛ آیا این صحت دارد که روس‏ها مانع انجام وظیفة لشکر آذربایجان می‏شوند ؟ من به سرهنگ ورهرام رییس ستاد لشکر که آنجا ایستاده بود ، دستور دادم در معیت دیپلمات آمریکایی ، به سربازخانه رفته ، او را خارج سربازخانه متوقف و خودش داخل سربازخانه شده ، یک کامیون سرباز از داخل سربازخانه به خارج حرکت دهد . آنها رفتند و کمی بعد مراجعت نمودند . مستر یانگ اظهار داشت که من با این چشمان خود دیدم که کامیون سربازخانة شما را پست شوروی‏ها که روبروی سربازخانه مستقر شده به سربازخانه برگرداند . به مستر یانگ گفتم ؛ پس شما که به تهران رفتید ، به سر لشکر ارفع جریان را بگویید تا بفهمد پیشه‏ وری گرفتن و کف بسته به تهران اعزام داشتن ، با حرف عملی نیست .
[ ت . کایلر یانگ ، که بعدها از ایران شناسان معروف آمریکایی شد و به ریاست قسمت شرق‏شناسی دانشگاه پرینستون رسید ، از این سفر گزارشی تهیه کرد که برای هیأت آمریکایی در کنفرانس وزرای خارجه مسکو ارسال شد . بنا به نوشتة نصرالله سیف‏پور فاطمی ، در کتاب « دیپلماسی نفت » ( به زبان انگلیسی ، چاپ نیویورک ، ص 269 و 270 ) کایلر یانگ ، به عنوان شاهد عینی ، گزارش داده است که برای تیمسار درخشانی ، تقویت نیروهای نظامی پراکنده در سراسر آذربایجان غیر ممکن بود ؛ زیرا فرستادن حتی یک ژاندارم ، به تصویب مقامات شوروی احتیاج داشت و بررسی هر تقاضا ، مدت زیادی طول می‏کشید . برای ده روز مقامات شوروی اجازة خروج حتی یک سرباز یا ژاندارم را به خارج تبریز ندادند . در همین زمان ، مقامات شوروی در تبریز ، مانع حفاظت شهربانی از زندان‏ها و خیابان‏ها شدند ، در حالی که به دمکرات‏ها اجازه دادند گروهی را مسلح و آنها را تحریک نمایند . سیف پور فاطمی می‏نویسد (ص 270 ) پس از آنکه دمکرات‏ها اکثر شهرها را تسخیر و بیشتر نیروهای انتظامی را خلع سلاح  نمودند ، مقامات شوروی به تیمسار درخشانی گفتند که می‏تواند معدودی سرباز را به شهرهای اطراف بفرستد . این در حالی بود که نجات شهرهای دیگر ، غیرممکن بوده و تنها به تضعیف پادگان تبریز می‏انجامید و به دمکرات‏ها اجازه می‏داد تبریز را  بدون کمک ارتش سرخ ، قبضه کنند . سیف پور فاطمی ، ادامه می‏دهد که درخشانی متوجه این منظور روس‏ها شد و اجازه نداد که آنها او را به بازی بگیرند و نیروهای خود را در پادگان نگاه داشت .]
پیشه‏ وری زیر چتر حمایت نیروهای بیگانه ، بر خر مراد سوار و با کمال آزادی در سراسر آذربایجان به تاخت و تاز می‏پرداخت و ما همچنان ، زندانی و تماشاگر حوادث بودیم .
دمکرات‏ها اولین حملة‌ مسلحانة‌ خود را به پادگان سراب وارد آوردند و آن پادگان به علت کثرت مهاجمین ، به زودی سقوط کرد . نفرات پادگان را  به خانه‏ های خود مرخص و افسران را در نهایت شقاوت و برخلاف تمام موازین ، تیرباران نمودند و جگر ما را که نمی‏توانستیم دست از پا خطا کنیم ، سوزاندند . این اقدام ناجوانمردانه ، مرکز‏نشینان را تازه از خواب بیدار کرد و ستونی از عده‏ ای مجهز و مرتب ، به قصد کمک از تهران به تبریز اعزام داشتند . اما این ستون که با مذاکرات قبلی با سفارت شوروی و جلب موافقت وابستة نظامی آن سفارت و گرفتن جواز عبور از تهران حرکت کرده بود ، در شریف‏ آباد قزوین ، با اشارة ‌یکی از سربازان شوروی ، در زیر ریزش شدید برف متوقف شد و پس از چند روز مذاکرة مرکزیان با مقامات شوروی ، به سوی تهران برگشت و به سربازخانه‏ های خود برای استراحت وارد شدند .این حادثه ، که پیشه‏ وری و یارانش را قوت بخشید ، موجب شد که حملة‌ سراب را در مشکین شهر و اهر و میاندواب تکرار کرده و به همان قرار سربازها را مرخص و افسران را تیرباران کردند ، در مشکین شهر ، دو نفر از افسران تیرباران شده را در کنار جاده مدفون و پاهای آنان را از خاک بیرون گذارده بودند . انگشت جنازه یک سروان را برای به دست آوردن انگشتری او بریده بودند . در این میان دستگاه پیشه وری ،  ارتباط ما را با تهران ،  با بریدن سیم‏های تلگراف و تلفن قطع نمود و وسیلة ارتباط ما با تهران ، منحصر شد به یک دستگاه بی‏سیم کوچک پایی بیابانی و فرسوده که مدتی در ارتش آمریکا کار کرده بود که آن هم به واسطة نرسیدن  لامپ تقاضایی ما از مرکز ، به سختی و با اشکال کار می‏کرد.
اکنون ارتش سرخ هم ما را ( پادگان تبریز ) در محاصره گرفته بود که مبادا دست از پا خطا کنیم . روز 19 آذر ماه 1324 ، باخبر شدیم که به اصطلاح فداییان ، از محل‏های خود حرکت نموده‏اند . صبح روز بیستم ، آنها در حوالی شهر دیده شدند .
پست‏های ارتش سرخ در اطراف ما گمارده شده بودند . بیم آن می‏رفت که در صورت حملة فداییان به ما و تیراندازی ما به طرف آنها ، نفرات ارتش سرخ مورد اصابت گلولة ما قرار گیرند . من موضوع را به فرماندة سپاه ارتش سرخ پیغام نمودم و تقاضای دور کردن پست‏های ارتش سرخ را نمودم . فرماندة سپاه شوروی ، در پاسخ پیغام من اظهار داشت : بر شماست که مراقب باشید چنین اتفاقی نیفتد . زیرا اگر یک نفر از سربازان ما کشته یا زخمی شود ، من با تانک‏های هفتاد تنی خود ، شهر تبریز را خواهم کوبید.
در 24 آبان ماه 1324 ، اولین اقدام به تقسیم اسلحه در شهرستان مراغه و شروع حملة مسلحانه به ژاندارم‏ها ، چنانچه پیش‏بینی شده بود ، در عجب‏شیر به ظهور پیوست .
به محض شروع این عملیات ، مقامات شوروی از خروج ژاندارم‏ها از مراکز واحدهای خود برای کمک رساندن به پاسگاه‏ها که یکی بعد از دیگری مورد حمله واقع می‏شدند ، ممانعت کردند و در نتیجة سلب آزادی عمل واحدهای نظامی و ژاندارمری ، دموکرات‏ها با آزادی کامل عملیات خود را ادامه و همه روزه با اخذ اسلحه ( تفنگ -  نارنجک  -  مسلسل سبک کوتاه که تاکنون در ارتش به قسمت‏ها داده نشده ) ‌از مقامات بیگانه تقویت می‏شدند ، به تدریج پادگان‏های کوچک نظامی و ژاندارمری را از بین برده و به مراکز اصلی واحدهای بزرگ نظامی ( تبریز  -  اردبیل  -  رضاییه ) متوجه گردیدند.
پادگان مشکین شهر را با اینکه دولت موافقت کرده بود که خونریزی نشود و این مسأله را به یک ترتیبی اصلاح بکند ، نفرات پادگان حاضر به تسلیم می‏شوند ، و فرقه ‏ای‏ها به قرآن قسم می‏خورند که در صورت تسلیم پادگان کسی را نخواهند کشت ، با این وجود ، پس از تسلیم پادگان ، فرقه‏ای‏ها ، نظامیان را مرخص می‏کنند ، پنج نفر افسر را می‏کشند!!!
در تبریز ، یک لشکر پادگان وجود داشته و با بودن یک لشکر ، اشخاص وطن‏پرست در کوچه‏های تبریز ترور می‏شدند . ادارات دولتی ، یکی پس از دیگری ، به تصرف متجاسرین در می‏آمد و بالاخره ، با آن سهل و سادگی ، حتی خود لشکر را هم خلع سلاح کردند . پیش از سقوط پادگان تبریز ، من برای جلوگیری از خونریزی به ساختمان استانداری رفتم تا در حضور نیروهای ارتش سرخ با فرقه‏ ای‏ها گفتگو کنم .
مذاکرات روی همین زمینه جریان داشت . بالاخره ، پیشه‏ وری اظهار داشت که بیش از این ، برای ادامة ‌مذاکره حاضر نیست و اتمام حجت نمود که فقط تا ساعت دو بعد از ظهر  می‏تواند تأمل کند . یا جنگ و یا همکاری .
در تمام طول راه ( خیابانهای تبریز ) ، نفرات مسلح بسیاری دسته دسته ایستاده بودند و عابرین را شدیداً بازرسی می‏کردند . وسایل نقلیه به هیچ‏وجه در شهر دیده نمی‏شدند .
در تاریخ 25/8/1324 ، ستاد ارتش به فرمانده لشکر 3 ، اطلاع داد ؛ طبق اطلاعات تلگرافی که از مراغه رسیده ، پاسگاه ژاندارمری عجب‏شیر از طرف عناصر مسلح محاصره و زد و خورد ادامه دارد و همچنین طبق اطلاع تلگرافی که از سراب و اهر و سایر نقاط آذربایجان به تلگرافخانه رسیده ، در تمام نقاط ، دموکرات‏ها مشغول خلع سلاح پادگان‏های مملو از سرباز و ژاندارم و پاسبان‏ها هستند . ضمناً طبق اطلاع دو روز قبل ، سیم تلگرافی بین میانه و تبریز قطع ، و تا دو فرسخی شمال میانه ، عدة پنجاه نفری مسلح دموکرات با وضعیت تهدید‏آمیزی مشغول بازپرسی عابرین و خلع سلاح افسران و افراد عابر هستند و قصد تهاجم به میانه را دارند .
روز 28/8/1324 ، لشکر 3 مجدداً گزارش می‏دهد که پادگان سراب و ژاندارمری آنجا خلع سلاح و افسران را به نقطة‌ نامعلومی برده‏ اند . در میانه ، ژاندارمری خلع سلاح ، یک افسر و چند نفر کشته شده ، بقیه خلع سلاح ، رییس شهربانی زندانی ، شهر در دست متجاسرین ، در عجب‏شیر و بناب و نمین ، واحدهای ژاندارمری خلع سلاح ، در اطراف اهر مجدداً اسلحه تقسیم می‏شود ، مراغه و اهر در معرض تهدید ، حفظ ارتباط با اردبیل و میاندوآب قطع ، رضاییه در حال آرامش و طبق اطلاع حاصله ، عده‏ ای از اکراد بارزانی برای خلع سلاح سردشت رفته ‏اند .
فرمانده لشکر 3 ، در تاریخ 12/9/24 ، گزارش می‏دهد که طبق اطلاعات واصله از اردبیل ، متجاسرین در تاریخ  6 آذر ماه ، به ژاندارمری و شهربانی آستارا حمله نموده و سرهنگ 2 ظهیرنیا ، کلانتر مرز ، و ده نفر ژاندارم و یک پاسبان کشته شده و بقیه خلع سلاح یا متواری شده‏ اند . در مرند ، دیروز اشرار به منزل حبیب‏الله هوچگانی حمله نموده ، خود حبیب‏الله را که زخمی بوده ، با پسر و برادرش به قتل رسانیده‏ اند .
روز 25 [ آذر 1324 ] ، اطلاع حاصل شد که پادگان و دستة ژاندارمری سراب ، در ساعت پنج بعد از نصف شب تاریخ مزبور ، پس از سه ساعت استقامت ، سقوط کرده و ستوان یکم ضیایی مهر ، فرمانده پادگان و ستوان یکم فاطمی ، فرمانده دستة ژاندارمری ، با 17 نفر ژاندارم دستگیر و در اوغان ، 9 کیلومتری سراب ، تیرباران شده ‏اند و تا پیش از ظهر همان روز ، کسب اطلاع گردید که در اطراف شهرستان اردبیل ، هشت هزار تفنگ و هزار و پانصد طپانچه و متجاوز از سیصد مسلسل سبک ، بین دموکرات‏ها تقسیم شده است . از بعد از ظهر همان روز ، ارتباط تلگرافی با لشکر قطع شد .
از روز 17 آبان ماه ، تعرض به پاسگاه‏های ژاندارمری شروع و یکی بعد از دیگری ، خلع سلاح و آستاران نیز سقوط نموده و فرقة مزبور در روی محور اصلی آستارا اردبیل  - اردبیل سراب -  سراب تبریز شروع به فعالیت نموده ، با اعمال زور ، اشخاص را وادار به عضویت نمودند . از دوم آذر به بعد که رسدبان رحیم‏پور ترور شد ، سکنه فوق العاده دچار وحشت شدند .
در شب 17 آذر [ 1324 ] ، عدة کثیری از فرقة دموکرات ، مشکین‏شهر را محاصره ، بدواً گروهان ژاندارمری مورد حمله قرار گرفت . گروهان مزبور تلفات سنگینی به فرقه وارد نموده ، اما با استعمال بمب دستی و نارنجک ، به ساختمان گروهان خرابی وارد و رخنه می‏نمایند . ستوان یکم اردبیلی ، فرمانده گروهان ژاندارمری را با 12 نفر ژاندارم دستگیر و اعدام می‏کنند .
سپس حمله به پادگان را شروع و از لحاظ اینکه پادگان شدیداً ابراز مقاومت می‏نمود ، از سروان ادیب امینی ، رییس انتظامات عشایری که معلوم گردید در اسارت فرقه بوده ، نوشته‏ ای مبنی بر ترک مقاومت گرفته و به وسیلة ستوان دوم شهدوست ، برای ستوان صدوقی می‏فرستند ، ولی ستوان صدوقی از قبول آن امتناع و جنگ را ادامه می‏دهد . فرقه باز هم حیلة دیگری به کار برده ، توسط ستوان دوم پیاده شهدوست با سوگند قرآن مجید ، ستوان یکم صدوقی و ستوان یکم شفقی را مجبور به ترک تیراندازی نموده و پس از اینکه اسلحه را زمین می‏گذارند ، آن‏ها را با طرز فجیعی در یک فرسخی مشکین‏شهر اعدام ، بالاتنة آن‏ها را زیر خاک نموده ، پاهای آن‏ها را در معرض تماشای عابرین می‏گذارند .
روز 19 آذر [1324 ] ، مشهدی سلیم‏خان [ از سکنة میاندواب ] که شخص میهن‏پرستی بود ، به وسیلة یک نفر کرد به قتل رسید و باعث وحشت اهالی گردید.
سرگرد صفوت ، در تاریخ 3/9/24 ، گزارش می‏دهد که فرماندار و سرهنگ معین آزاد [ در مراغه ] مورد سوءقصد واقع ، فرماندار مقتول و سرهنگ معین آزاد مجروح شده است و ستوان یکم آذرنور ، تأیید می‏کند که سرهنگ از سر و پا ، و یک سرباز همراه ، از شکم مجروح هستند .
فرمانده لشکر ، به استناد گزارش رییس انتظامات اهر در ساعت 11 صبح 21/9/24 تحت شمارة ‌3939 ، به ستاد ارتش گزارش می‏دهد : استوار دوم امیدی ، آجودان گروهان ژاندارمری مشکین‏ شهر ، متواریاً به اهر آمده ، گزارش می‏دهد . ساعت 2 بعد از نصف شب 19 جاری ، پادگان و عدة ‌ژاندارم مشکین‏ شهر ، مورد حملة متجاسرین که دارای نارنجک و توپ بودند ، واقع ، پس از زد و خورد ، پادگان خلع سلاح و افسران تیرباران گردیدند . مهاجمین به طرف گرمی و اهر حرکت کردند .
ساعت 12 نصف شب ، دموکرات‏ها که به وسیلة غلام یحیی و غلامرضا و چند نفر از دسته‏ های اشرار بیجند هدایت می‏شوند ، به پادگان سراب حمله ، یک نفر ژاندارم را کشتند . چهل نفر ژاندارم و سرباز را خلع سلاح کرده ، بازوهایشان را بسته ، ولی ستوان یکم فاطمی ، رییس ژاندارم‏ها ، در معیت یک نفر ژاندارم ، در منزل خود از طرف اشرار محاصره ، از نصف شب تا دو ساعت بعد از طلوع آفتاب ، مشغول دفاع بوده و تسلیم نمی‏شد .
بالاخره رسدبان یکم فرزین ، رییس شهربانی سراب که مرد خائن و اخاذ و جاسوس است ، از طرف اشرار به رییس ژاندارمری قول داد که تفنگ را تسلیم کند و کاری با او ندارند و در موقعی که ستوان یکم فاطمی با رییس شهربانی مشغول صحبت بود ، یک مرتبه اشرار بیجند ریخته ، او را دستگیر و ژاندارمی را که نزد او بود ، به قتل رسانیده و بازوان رییس ژاندارمری را نیز بسته و با چهل نفر سرباز و ژاندارم کت بستة دیگر ، به مقر فرماندهی توده ، یعنی قریة بیجند ، به اسارت برده ، پس از زجر و شکنجه ، آن‏ها را با یک حال فجیع ، در حال زنده قطعه قطعه کرده‏ اند.
وضعیت افسران پادگان تبریز بسیار وخیم و اضطراب‏آور بوده ؛ زیرا خودشان در محلی در کنار شهر محاصره شده و به کلی از امید رسیدن کمک دست شسته بودند و  خانواده‏ شان در شهر ، که به دست متجاسرین افتاده بود ، با آتیة‌ مجهولی باقی مانده بودند . از طرفی ، به خوبی اطلاع داشتند که با سایر پادگان‏ها چه معامله شده و به خوبی می‏دانستند که پس از خلع سلاح پادگانهای سراب و آستارا ، نفرات و افسران را قطعه قطعه کرده بودند و در مشکین‏شهر قرآن قسم خورده بودند که اگر تسلیم شوید ، در امان خواهید بود ؛ ولی پس از تسلیم ، افسران را تیرباران نموده ، بالا تنة‌ آنها را زیر خاک کرده و پای آنها را بیرون گذارده بودند
--------------------------------------------


نامه تاریخی را به نقل از کتاب غائله آذربایجانی  که در یکی از روزنامه های وقت در سال 1325 منتشر شد:


«... من هیچ امید ندارم که این نامه به دست تو برسد زیرا که سانسور شدیدی در اینجا حکمفرماست کلیه نامه‌ها را به شدت سانسور و بازدید می‌کنند تا مبادا کوچکترین خبر و اطلاعی از نارضایتی و زجر و شکنجه مردم به خارج پراکنده گردد. خدا نکند که این نامه را مأمورین مربوطه به دست آورند آن وقت است که نویسنده بخت برگشته نگونبخت را توسط دژخیمان به دادگاه محلی جلب و تحت بازجوئی و بازپرسی قاضی محل یا واضح‌تر بگویم دژخیم دادگاه قرار می‌گیرد و خدا داند چه سرنوشت شومی را برای صاحب آن تدارک خواهند دید ولی بی‌پروا بدون هیچ‌گونه بیم و هراسی این نامه را برای تو می‌فرستم تا از جنایات و خونریزی این موجودات شقی و خونخوار که آثار سبعیت و خونخواری از وجنات آنها مشهود و هویداست آگاه شوی. تصور می‌کنی که پس از مرگ «ممل» [اسم مستعار پسر نویسنده نامه] زندگی برای من ارزشی ندارد. خیر! به فرض اینکه مرا هم دستگیر نمودند چه خوهد شد؟ بگذار این آدم‌کشان قسی‌القلب یکی دیگر بر تعداد جنایات خویش بیفزایند راستی اسم «ممل» را بردم آخرین روزی که تو وی را دیدی موقعی بود که هنوز این این درندگان ه سرزمین ما پای ننهاده بودند ولی از چندی پیش به ای نطرف زمزمه شورشی در افواه پیچیده بود و همه می‌دانستند که این شورش و تحریک از کجا سرچشمه گرفته است و بدست چه اشخاصی مجهوال‌الهویه اجرا خواهد شد. آن روز را به خاطر داری که چگونه «ممل» روی خامی و سادگی نسبت به این عده اظهار خوش‌بینی می‌نمود و می‌گفت که اینها به هیچ وجه خیال سوئی ندارند تنها می‌خواهند نهال آزادی را که چندیست بر اثر عدم مراقبت هیئت حاکمه خشکیده مجدداً از نو آبیاری و بارور سازند. بیچاره «ممل» چه اندیشه خام و چه تصور باطلی راستی تو تا چه اندازه ساده و خوش‌بین بودی و تصور نمی‌کردی که خودت هم قربانی سیاست ترور و رعب‌انگیز این آدم‌کشان خواهی شد. ممل راستی نفهمیدم تو را به جرم چی کشتند. مگر تو به راستی گناهی مرتکب شده بودی که خطایت را آن‌گونه با گلوله‌های گرم پاداش گفته. مگر گناه تو جز این بود که با اندیشه و افکار پلید و ننگین آنها مخالفت می‌کردی و از همکاری با آنان احتراز و اجتناب می‌جستی؟ آیا مگر اینها جز تعمیم آزادی و بسط و توسعه دموکراسی منظور دیگری نیز داشتند که ترا آن‌گونه به جرم آزادی عقیده محو و نابود ساختند.
راستی ای آزادی چه خون‌ها که این جانیان قسی‌القلب به نام تو ریختند و چه جنایت‌ها که به اسم تو مرتکب نشدند؟
تو می‌خواهی بدانی که تبریز عزیز که آن هنگام فارغ‌البال و آزاد قدم زنان در خیابان‌هایش به تفرج مشغول بودیم چگونه است. گوش کن اینک به جای آن آرامش و آسایش وحشت و عرب و دهشت حکومت می‌کند.
نمی‌دانم آیا کتاب رنگین کمان را که یکنفر روسی دربارة جنایات و تبهکاری‌های آلمان‌های نازی در اوکرائین نگاشته است خوانده‌ای یا خیر؟ در هر حال بدان که عین آن جنایات و همان ماجراها و وضعیت در اینجا مصداق پیدا کرده است. تنها با این تفاوت که در اینجا تمام خونریزی‌ها در تحت لوای پرچم مقدس آزادی صورت می‌گیرد. راستی ای آزادی!..
ای کاش می‌دانستی که این جانیان برای اجرای مقاصد و عقاید و افکار خود از هیچ جنایتی روگردان نیستند و جواب مخالفین خود را چگونه با گلوله و سرنیزه می‌دهند. گویا منطق و استدلال در قاموس اینها جز گلوله مفهوم دیگری ندارد، تو تصور می‌کنی که این مردم صبور و بردبار و غیور و زحمت‌کش اینجا که اینک زیر سلطه قدرت و سرنیزه و چکمه این آدم‌کشان دوران زجر و شکنجه طاقت‌فرسا را طی می‌کنند انتقام خویش را فراموش کرده‌اند؟ خیر!
آن روز که ما انتقام خون کسان و خویشان خود را از این جنایتکاران بازخواهیم ستاند چندان دور نیست. به امید آن روز ... خداحافظ...»



تغییر رژیم امری ممکن یا محال - نقش دول خارجی در تثبیت رژیم!


در ۳۷ سال گذشته ثابت شده است که تغییر رژیم از داخل و به تنهایی ممکن نیست. اما کمک دول خارجی چقدر محتمل است؟
۱- برای جهان پیشرفته ، خاورمیانه ای پر اشوب نان دانی عالی به حساب می اید
۲- خاور میانه حالا حالاها رنگ ارامش نخواهد دید
۳-  برای بحرانی نگه داشتن منطقه، بهترین راه، اختلافات و جنگ های مذهبی است(تجربه هزاران ساله موفق). به همین دلیل اختلافات محدود ارضی و گاها ایدئولوژیک دهه های ۶۰-۷۰ میلادی از دهه ۸۰ به بعد (بعد برپایی رژیم پان اسلامی-شیعی جمهوری اسلامی) تبدیل به اختلافات مذهبی هم شد(مثلا معضل فلسطین)
۴- رژیم های بسیاری درمنطقه یکی یکی تبدیل به حکومت های مذهبی شدند
۵- با وجود اکثریت مطلق مسلمان در منطقه، بهترین راه شروع جنگی مذهبی ، استفاده و تشدید اختلافات شیعه - سنی و بعد ایجاد گروه های مسلمان افراطی است
۶- گروههای افراطی سنی مانند طالبان و داعش ایجاد شدند و خواهند شد
۷- ضروری ترین وسیله برای ایجاد و تطویل بحران در منطقه، وجود واستمرار رژیمی پان شیعه در منطقه ای با اکثریت سنی است که همان جمهوری اسلامی است
۸- بنابراین دولی که نانشان در وجود چنین رژیمی است، نه تنها هیچگاه به تغییر رژیم رضایت نخواهند داد وبلکه حتی با سرنگونی طلبان مقابله هم کرده و خواهند کرد. کافی است به لیست خریدهای تسلیحاتی منطقه نگاهی انداخت. از ده کشور بزرگترین خریداران اسلحه در جهان چهار تا در منطقه هستند: پاکستان، ترکیه، امارات و عربستان
و بزرگترین فروشندگان اسلحه:

United States: 31%
Russia: 27%
China: 5%
Germany: 5%
France: 5%
U.K.: 4%
Spain: 3%
Italy: 3%
Ukraine: 3%
Israel: 2%


به خرید باید خدمات پس از فروش و تعمیر و نگهداری را هم که بسیار پر سود هستند افزود. در کنارهزینه های نظامی و اطلاعاتی، باید هزینه های ناشی از عملیات نظامی مانند بهداشت و درمان و بازسازی و ... را هم در نظر گرفت. شما بودید به تغییراین رژیم و کشتن گاو ده من شیرده رضایت میدادید؟

۱۳۹۴ آذر ۲۱, شنبه

اولتیماتومی که وجود نداشت!-تصحیح یک اشتباه رایج درمورد نجات آذربایجان


ویدئویی از اقای مشیری در رابطه با نجات آذربایجان منتشر شده است و سوای ایرادات اساسی که به مواردی اشاره میشود یک اشتباه رایج را نیزدر مورد «اولتیماتوم اتمی ترومن به استالین» تکرار نموده اند که تصحیح ان ضروری است.
به چندمورداز ایرادات ایشان اشاره میشود و بعد به موضوع اولتیماتوم پرداخته خواهد شد.

ایشان میفرمایند در کنفرانس سران متفقین به مسائلی از جمله مرزها و دیوارکشی پرداختند.
 مقصود از دیوار کشی  چیست؟ اگر دیوار برلین است که ان  را۱۹۶۱ شوروی در برلین ساخت ۱۷ سال بعد کنفرانس تهران!. وگرنه دیوار کشی دیگری نداشتیم.

  ایشان فرد جدیدی در فرقه دموکرات اختراع کرد بنام«غلام یحیی پیشه وری!» و اندکی بعد گوشی را دستشان دادند «جعفر پیشه وری»!. ایشان غلام یحیی دانشیان را با سید جعفر پیشه وری مخلوط و الیاژی  بنام«غلام یحیی پیشه وری»  اختراع  کردند. هنوز «خانم تریتا پارسی» از یادها نرفته است!


دونکته دیگر برای کسانی که چشم بسته دنباله روی این فرد سوءاستفاده چی از نام مصدق هستند:
۱- مصدق خود به اعتبار نامه پیشه وری در مجلس رای مثبت داد
۲- مصدق مخالف سرسخت ارسال ارتش برای دفع فتنه پیشه وری بود


مشیری در مورد اولتیماتوم ترومن به روسیه اشتباه مصطلح را بدون مطالعه تکرار کرده است. چنین التیماتومی وجود ندارد. چه برسد اتمی ان!اصلا روسها هفت ماه قبل فروپاشی فرقه از ایران بیرون رفته بودند! چرا تو این هفت ماه قضیه حل نشد؟ قوام دائم در حال باج دادن به فرقه بود! مثلا:
ماده ۴- برای تعیین تکلیف قوای محلی و فرماندهان آنکه در نتیجه تحول و نهضت آذربایجان نظرات آن از افراد نظام وظیفه احضار گردیده‌اند و با امضاء این قرارداد جزء ارتش ایران محسوب می‌شوند

ماده ۷- قوای داوطلبی که به منزله نظام وظیفه به نام فدائی در آذربایجان تشکیل شده به ژاندارمری تبدیل می‌گردد
تبصره ۱ - نظر به اینکه در سنوات اخیر بر اثر بعضی اعمال نام امنیه و ژاندارمری در پیشگاه افکار عمومی ایران خصوصاً آذربایجان ایجاد احساسات مخالف و نامناسبی نموده‌است و نظر به اینکه رئیس دولت شخصاً فرماندهی این سامان را اخیراً عهده دار گردیده و انتظار آغاز اصلاحات و تصفیه این اداره از عناصر ناصالح می‌رود موافقت شد که احساسات عمومی و مخصوصاً اهالی آذربایجان نسبت به ژاندارمری به استحضار رئیس دولت برسد تا برای تغییر اسم آن و انتخاب نام مناسب جهت سازمان مزبور تصمیمات مقتضی را اتخاذ نمایند



تورج اتابکی استاد تاریخ دانشگاه امستردام در مقاله مفصل« افسانه یک اولتیماتوم» بخوبی با استفاده از سخنان و مطالب خود ترومن ونیز اسناد دست اول ثابت میکندکه چنین اولتیماتومی جود نداشته است. مثلا:
«روزنامهء نیویورک تایمز از ترومن خواست تا توضیح بیشتری در این زمینه بدهد و پاسخ او این‌که:«برای‌ استالین پیامی فرستادم که اگر ایران را تخلیه نکند،من سپاهیان آمریکا را وارد صحنه خواهم کرد... این پیام را برای آوریل هریمن(سفیر آمریکا در شوروی زمان مأموریت‌اش پایان یافته بود)فرستادم تا شخصا تسلیم استالین کند.»

خبرنگاران با آوریل هریمن تماس گرفتند و از او خواستند تا دربارهء سخنان ترومن نظر دهد. پاسخ آوریل هریمن چنین بود:«نه‌تنها چنین پیامی را به یاد نمی‌آورم،بلکه در تاریخ یاد شده-مارس‌ ۱۹۴۶-در مسکو نبودم و از راه آسیای دور به آمریکا بازمی‌گشتم.»

جناب مشیری که میگویدحتما همینطور بوده(اولتیماتوم) زحمت گشتن بخود نداده وگرنه درhttp://www.trumanlibrary.org دقیقا صحبت از عدم وجود ان اولتیماتوم است که توسط مقامات ارشد دولتی در ان زمان مثل هندرسون اعلام میشود.
http://www.trumanlibrary.org/oralhist/hendrson.htm

به مناسبت ۲۱ آذر سالروز نجات آذربایجان--فرقه دموکرات بروایت تصاویر


                                                اعضا فرقه زیر عکس استالین و لنین!



                                                        عکس دسته جمعی با عکس استالین


                 
                         عکس بزرگ استالین در صفحه اول ارگان رسمی فرقه به همراه چاپلوسی به درگاه



   
                                                کتابی از مستندات تصمیم و برپایی فرقه بدستور روسیه




                                     
                                         مرگ بر خائنین به ملت(اشتباه نشود،مقصود ملت اذربایجان است!)
                                                           


               
                                                       مهر حکومت اذربایجان بر تمبرپستخانه یران





حمله به تهران!





    جنایات فرقه