۱۳۹۴ آذر ۲۲, یکشنبه

جنایات فرقه دموکرات و جعل تاریخ!



 پان ترکان و زوائد چپ یکی از پلید ترین خصلت هایشان جعل تاریخ و دروغ پراکنی است!
مثلا از قتل عام ۲۵۰۰۰ نفر افرد فرقه توسط ارتش شاهنشاهی می گویند و تجاوز و غارت، اما سندی ارائه نمی دهند بجز شایعات. مثل به کتاب ویلیام داگلاس قاضی دموکرات  امریکایی(که از اقبال دموکرات های امریکایی به چپ ها و تروریستها و ضدیت شان با پهلوی ها بخوبی و مستند اگاهیم) استناد می کنند که خودش سال ها بعد فروپاشی فرقه به ایران رفته است و بدون بررسی اسناد  و فقط از گفتگو با چند نفر گزینشی به نتایج درخشانی رسیده است. داگلاس با توجه به دوستی صمیمانه اش با رزم ارا(رئیس ستاد ارتش در زمان حمله به فرقه) میتوانست اطلاعات موثقی بگیرد ولی ترجیح داد از مخالفان اطلاعات شفاهی بگیرد تا ازاسناد دست اول استفاده کند!
اینهم از ان دروغ هایی است که به رژیم پهلوی میبندند که سوابقش را در مورد خسرو روزبه ، حزب توده و شکنجه های انچنانی و کشتار ۳۰۰۰ نفری ۱۷ شهریور و کشتار سینما رکس و کشتار ۱۰۰۰۰۰ نفری شاه دیده ایم و خوانده ایم. ایا میتوانند از ۲۵۰۰۰ کشته فرقه، فقط یک درصد ان را نام ببرند؟  در جنگ اول  ما حتی  اداره احصائیه داشتیم و امار مرگ و میررا ثبت می کرد، انوقت ۳۰ سال بعدش اماری وجود ندارد که بشود دویست اسم از ان استخراج کرد؟

 زمانی که ارتش از ان پل معروف رد شد،مردم شروع به قلع و قمع فرقه ای ها کردند و  قبل رسیدن ارتش دموکراتها را قلع قمع کرده بودند. کوچکترین مطلبی هم راجع به تعدی قوای دولتی و ذوالفقاری ها عنوان نکردند و انهایی هم که زنده اند هنوز نمی کنند! اما منبع باید اعتبار سنجی شود. از نظر اعتبار٬ منابع ایدئولوژیک کمترین ارزش را دارند و در این موارد امارواسناد ثبتی ارزش بیشتری دارند. مثلا امار قتل عام پادگانهای ارتش و ژاندارمری توسط فرقه با توجه به مدارک ارتش کاملا قابل اثبات است! اما ایا نباید عکسی و سندی از قتل عام های ! ارتش شاهنشاهی باشد؟ نباید جنازه ها به پزشک قانونی منتقل شده و ثبت شده باشند؟ نباید اماری در روزنامه ها منتشر شده باشد؟




گوشه‏ هایی از جنایت‏های فرقه دمکرات







گوشه‏ هایی از جنایت‏های فرقة دمکرات در خاطرات « سرتیپ علی اکبر درخشانی » آمده است . درخشانی در سال 1324  فرمانده لشکر تبریز بود که پس از اشغال تبریز توسط فرقة دمکرات در آذر ماه 1324 ، به  عدم مقاومت در قبال متجاسرین متهم و پس از ترک تبریز و ورود به تهران در دادگاه نظامی محاکمه شد. اما درخشانی در خاطرات خود دلایل متعددی را دایر بر عدم امکان جنگ با عوامل شوروی آورده است . عدم دستور صریح از سوی مقامات مافوق دایر بر جنگ با عوامل فرقه دمکرات ، و عدم امکان هرگونه جنگ با متجاسرین به علت دخالت ارتش شوروی و نیز لزوم حفظ جان نیروهای مستقر در پادگان تبریز اصلی‏ترین دلایل وی می‏باشد:
لشکر آذربایجان تنها با پیشه‏ وری و یارانش طرف نیست ، افسران پادگان تبریز هم به خوبی می‏دانستند که طرف ما ارتش زورمند و سرمست و مغرور از بادة فتح برلن و فاتح جنگ جهانی دوم می‏باشد . پادگان و افسران ، در محوطة سربازخانه ، و خانواده‏های افسران ، در نقاط و محلات تبریز پراکنده بودند .
[ وضعیت تبریز بسیار آشفته بود ، پیش از آنکه فرقة دمکرات پیدا گردد ، ناگهان ] یک بازی سیاسی جدیدی به نام جبهة آزادی ، به دست شبستری ، متنفذ محلی تأسیس می‏شود و جانشین حزب توده می‏گردد و پس از مدت کمی که گروهی مردم را به تهدید و تطمیع به آن جبهه جلب می‏کنند ، در نتیجة مکاتبة شبستری با پیشه‏وری ( در پروندة دیگری ، شبستری صراحتاً این موضوع را اقرار کرده ) که بر اثر اعمال گذشتة خود ، بعد از جنگ بین‏المللی گذشته در گیلان ، سال‏ها در زندان به سر می‏برد ، و پس از وقایع شهریور 20 ، در اثر قانون عفو عمومی ، از زندان خارج شده بود ، به آذربایجان می‏رود . چون در دورة چهاردهم قانون‏گذاری ، با حقه‏بازی و پشت هم‏اندازی و کمک همین شبستری و حمایت اجانب نمایندة ‌مجلس شورای ملی شده بود و او را به مجلس راه نداده و اعتبار نامه‏اش را رد کرده بودند ، داغ دلی از حکومت مرکزی داشت ، از موقعیت استفاده کرده ، وارد جبهة آزادی شده و آن را به فرقة دموکرات آذربایجان تبدیل کرد و خود نیز رهبر آن شد و شبستری را که مردی احمق و به سفها بیشتر شبیه است ، تحت نفوذ خود قرار داد.
این حزب ، با قیافة مخوف و با یک روح جابر و هرج و مرج طلب ، روز به روز توسعه یافت و افراد آن مسلح شدند . نیروی ارتش سرخ که تا آن زمان از آذربایجان خارج نشده بود ، به هوس مطامع دیرینة خود در ایران  و به خیال اینکه با دست این فرقة ماجراجو ، خواهد توانست حکومتی دست نشانده در آذربایجان ایران ، [ به عنوان ] شعبة آذربایجان قفقاز تأسیس کند و وسیلة تهدید حکومت مرکزی ایران قرار دهد ، در مقام تقویت این اشخاص برآمد .
دولت مرکزی هم دچار کشمکش‏های سیاسی و اختلاف بی‏شماری بود که وقت حکومت مرکزی و مجلس شورای ملی ، صرف زد و خورد با وقایع و حوادث ناگوار بعد از جنگ می‏شد و متجاسرین بر نفوذ خود می‏افزودند .
پیشه‏ وری و یارانش ، زیر لوای آنهایی که سنگ را بسته و سگ را رها کرده بودند ، با کمال آزادی و فراغت خاطر ، دست به کار زده ، فرقة دمکرات متشکل و حزب تودة آذربایجان منحل شد . گروهی هم به نام فدایی از سوی فرقه مسلح شدند . رفقا [ شوروی‏ها ] هم با کمال سخاوت و سهولت ، به مسلح کردن روستاییان ستمدیده و فریب خورده سراسر آذربایجان پرداختند . بدین طریق که کامیون‏های پر از اسلحه ، از قبیل مسلسل دستی و تفنگ و نارنجک و طپانچه و مهمات بسیار ، وارد روستاها شده و پس از تخلیة بار خود ، پی کار خود می‏رفتند .
ما که ناظر این صحنه ‏های جانگداز بودیم ، چاره‏ ای جز گزارش نمودن جریانات به مرکز به طور روزانه نداشتیم که ناگهان دستوری از ستاد ارتش برای حل این مشکل تاریخی رسید که اگر روی سنگ می‏گذاشتید ، آب می‏شد و مرا که در آن موقع گرفتار مسؤولیتی بس بزرگ بودم ، به بهت و حیرت فرو برد . دستور مقام ریاست کل ستاد ارتش ، خیلی ساده و مختصر و مفید ، اما مسخره و خنده‏ دار بود : پیشه‏ وری و یارانش را دستگیر و کت بسته به تهران اعزام دارید . برای آنکه به این دستور مسخره ، اعتبار بیشتری داده باشد ، یک « حسب‏الامر مطاع مبارک ملوکانه » هم جلو آن گذارده بود .
روزی از روزها ، مستر یانگ ، وابستة ‌مطبوعاتی سفارت آمریکا ، که برای سنجش اوضاع آذربایجان به تبریز آمده بود ، در دفتر کار من ، مرا ملاقات و در ضمن صحبت اظهار داشت ؛ آیا این صحت دارد که روس‏ها مانع انجام وظیفة لشکر آذربایجان می‏شوند ؟ من به سرهنگ ورهرام رییس ستاد لشکر که آنجا ایستاده بود ، دستور دادم در معیت دیپلمات آمریکایی ، به سربازخانه رفته ، او را خارج سربازخانه متوقف و خودش داخل سربازخانه شده ، یک کامیون سرباز از داخل سربازخانه به خارج حرکت دهد . آنها رفتند و کمی بعد مراجعت نمودند . مستر یانگ اظهار داشت که من با این چشمان خود دیدم که کامیون سربازخانة شما را پست شوروی‏ها که روبروی سربازخانه مستقر شده به سربازخانه برگرداند . به مستر یانگ گفتم ؛ پس شما که به تهران رفتید ، به سر لشکر ارفع جریان را بگویید تا بفهمد پیشه‏ وری گرفتن و کف بسته به تهران اعزام داشتن ، با حرف عملی نیست .
[ ت . کایلر یانگ ، که بعدها از ایران شناسان معروف آمریکایی شد و به ریاست قسمت شرق‏شناسی دانشگاه پرینستون رسید ، از این سفر گزارشی تهیه کرد که برای هیأت آمریکایی در کنفرانس وزرای خارجه مسکو ارسال شد . بنا به نوشتة نصرالله سیف‏پور فاطمی ، در کتاب « دیپلماسی نفت » ( به زبان انگلیسی ، چاپ نیویورک ، ص 269 و 270 ) کایلر یانگ ، به عنوان شاهد عینی ، گزارش داده است که برای تیمسار درخشانی ، تقویت نیروهای نظامی پراکنده در سراسر آذربایجان غیر ممکن بود ؛ زیرا فرستادن حتی یک ژاندارم ، به تصویب مقامات شوروی احتیاج داشت و بررسی هر تقاضا ، مدت زیادی طول می‏کشید . برای ده روز مقامات شوروی اجازة خروج حتی یک سرباز یا ژاندارم را به خارج تبریز ندادند . در همین زمان ، مقامات شوروی در تبریز ، مانع حفاظت شهربانی از زندان‏ها و خیابان‏ها شدند ، در حالی که به دمکرات‏ها اجازه دادند گروهی را مسلح و آنها را تحریک نمایند . سیف پور فاطمی می‏نویسد (ص 270 ) پس از آنکه دمکرات‏ها اکثر شهرها را تسخیر و بیشتر نیروهای انتظامی را خلع سلاح  نمودند ، مقامات شوروی به تیمسار درخشانی گفتند که می‏تواند معدودی سرباز را به شهرهای اطراف بفرستد . این در حالی بود که نجات شهرهای دیگر ، غیرممکن بوده و تنها به تضعیف پادگان تبریز می‏انجامید و به دمکرات‏ها اجازه می‏داد تبریز را  بدون کمک ارتش سرخ ، قبضه کنند . سیف پور فاطمی ، ادامه می‏دهد که درخشانی متوجه این منظور روس‏ها شد و اجازه نداد که آنها او را به بازی بگیرند و نیروهای خود را در پادگان نگاه داشت .]
پیشه‏ وری زیر چتر حمایت نیروهای بیگانه ، بر خر مراد سوار و با کمال آزادی در سراسر آذربایجان به تاخت و تاز می‏پرداخت و ما همچنان ، زندانی و تماشاگر حوادث بودیم .
دمکرات‏ها اولین حملة‌ مسلحانة‌ خود را به پادگان سراب وارد آوردند و آن پادگان به علت کثرت مهاجمین ، به زودی سقوط کرد . نفرات پادگان را  به خانه‏ های خود مرخص و افسران را در نهایت شقاوت و برخلاف تمام موازین ، تیرباران نمودند و جگر ما را که نمی‏توانستیم دست از پا خطا کنیم ، سوزاندند . این اقدام ناجوانمردانه ، مرکز‏نشینان را تازه از خواب بیدار کرد و ستونی از عده‏ ای مجهز و مرتب ، به قصد کمک از تهران به تبریز اعزام داشتند . اما این ستون که با مذاکرات قبلی با سفارت شوروی و جلب موافقت وابستة نظامی آن سفارت و گرفتن جواز عبور از تهران حرکت کرده بود ، در شریف‏ آباد قزوین ، با اشارة ‌یکی از سربازان شوروی ، در زیر ریزش شدید برف متوقف شد و پس از چند روز مذاکرة مرکزیان با مقامات شوروی ، به سوی تهران برگشت و به سربازخانه‏ های خود برای استراحت وارد شدند .این حادثه ، که پیشه‏ وری و یارانش را قوت بخشید ، موجب شد که حملة‌ سراب را در مشکین شهر و اهر و میاندواب تکرار کرده و به همان قرار سربازها را مرخص و افسران را تیرباران کردند ، در مشکین شهر ، دو نفر از افسران تیرباران شده را در کنار جاده مدفون و پاهای آنان را از خاک بیرون گذارده بودند . انگشت جنازه یک سروان را برای به دست آوردن انگشتری او بریده بودند . در این میان دستگاه پیشه وری ،  ارتباط ما را با تهران ،  با بریدن سیم‏های تلگراف و تلفن قطع نمود و وسیلة ارتباط ما با تهران ، منحصر شد به یک دستگاه بی‏سیم کوچک پایی بیابانی و فرسوده که مدتی در ارتش آمریکا کار کرده بود که آن هم به واسطة نرسیدن  لامپ تقاضایی ما از مرکز ، به سختی و با اشکال کار می‏کرد.
اکنون ارتش سرخ هم ما را ( پادگان تبریز ) در محاصره گرفته بود که مبادا دست از پا خطا کنیم . روز 19 آذر ماه 1324 ، باخبر شدیم که به اصطلاح فداییان ، از محل‏های خود حرکت نموده‏اند . صبح روز بیستم ، آنها در حوالی شهر دیده شدند .
پست‏های ارتش سرخ در اطراف ما گمارده شده بودند . بیم آن می‏رفت که در صورت حملة فداییان به ما و تیراندازی ما به طرف آنها ، نفرات ارتش سرخ مورد اصابت گلولة ما قرار گیرند . من موضوع را به فرماندة سپاه ارتش سرخ پیغام نمودم و تقاضای دور کردن پست‏های ارتش سرخ را نمودم . فرماندة سپاه شوروی ، در پاسخ پیغام من اظهار داشت : بر شماست که مراقب باشید چنین اتفاقی نیفتد . زیرا اگر یک نفر از سربازان ما کشته یا زخمی شود ، من با تانک‏های هفتاد تنی خود ، شهر تبریز را خواهم کوبید.
در 24 آبان ماه 1324 ، اولین اقدام به تقسیم اسلحه در شهرستان مراغه و شروع حملة مسلحانه به ژاندارم‏ها ، چنانچه پیش‏بینی شده بود ، در عجب‏شیر به ظهور پیوست .
به محض شروع این عملیات ، مقامات شوروی از خروج ژاندارم‏ها از مراکز واحدهای خود برای کمک رساندن به پاسگاه‏ها که یکی بعد از دیگری مورد حمله واقع می‏شدند ، ممانعت کردند و در نتیجة سلب آزادی عمل واحدهای نظامی و ژاندارمری ، دموکرات‏ها با آزادی کامل عملیات خود را ادامه و همه روزه با اخذ اسلحه ( تفنگ -  نارنجک  -  مسلسل سبک کوتاه که تاکنون در ارتش به قسمت‏ها داده نشده ) ‌از مقامات بیگانه تقویت می‏شدند ، به تدریج پادگان‏های کوچک نظامی و ژاندارمری را از بین برده و به مراکز اصلی واحدهای بزرگ نظامی ( تبریز  -  اردبیل  -  رضاییه ) متوجه گردیدند.
پادگان مشکین شهر را با اینکه دولت موافقت کرده بود که خونریزی نشود و این مسأله را به یک ترتیبی اصلاح بکند ، نفرات پادگان حاضر به تسلیم می‏شوند ، و فرقه ‏ای‏ها به قرآن قسم می‏خورند که در صورت تسلیم پادگان کسی را نخواهند کشت ، با این وجود ، پس از تسلیم پادگان ، فرقه‏ای‏ها ، نظامیان را مرخص می‏کنند ، پنج نفر افسر را می‏کشند!!!
در تبریز ، یک لشکر پادگان وجود داشته و با بودن یک لشکر ، اشخاص وطن‏پرست در کوچه‏های تبریز ترور می‏شدند . ادارات دولتی ، یکی پس از دیگری ، به تصرف متجاسرین در می‏آمد و بالاخره ، با آن سهل و سادگی ، حتی خود لشکر را هم خلع سلاح کردند . پیش از سقوط پادگان تبریز ، من برای جلوگیری از خونریزی به ساختمان استانداری رفتم تا در حضور نیروهای ارتش سرخ با فرقه‏ ای‏ها گفتگو کنم .
مذاکرات روی همین زمینه جریان داشت . بالاخره ، پیشه‏ وری اظهار داشت که بیش از این ، برای ادامة ‌مذاکره حاضر نیست و اتمام حجت نمود که فقط تا ساعت دو بعد از ظهر  می‏تواند تأمل کند . یا جنگ و یا همکاری .
در تمام طول راه ( خیابانهای تبریز ) ، نفرات مسلح بسیاری دسته دسته ایستاده بودند و عابرین را شدیداً بازرسی می‏کردند . وسایل نقلیه به هیچ‏وجه در شهر دیده نمی‏شدند .
در تاریخ 25/8/1324 ، ستاد ارتش به فرمانده لشکر 3 ، اطلاع داد ؛ طبق اطلاعات تلگرافی که از مراغه رسیده ، پاسگاه ژاندارمری عجب‏شیر از طرف عناصر مسلح محاصره و زد و خورد ادامه دارد و همچنین طبق اطلاع تلگرافی که از سراب و اهر و سایر نقاط آذربایجان به تلگرافخانه رسیده ، در تمام نقاط ، دموکرات‏ها مشغول خلع سلاح پادگان‏های مملو از سرباز و ژاندارم و پاسبان‏ها هستند . ضمناً طبق اطلاع دو روز قبل ، سیم تلگرافی بین میانه و تبریز قطع ، و تا دو فرسخی شمال میانه ، عدة پنجاه نفری مسلح دموکرات با وضعیت تهدید‏آمیزی مشغول بازپرسی عابرین و خلع سلاح افسران و افراد عابر هستند و قصد تهاجم به میانه را دارند .
روز 28/8/1324 ، لشکر 3 مجدداً گزارش می‏دهد که پادگان سراب و ژاندارمری آنجا خلع سلاح و افسران را به نقطة‌ نامعلومی برده‏ اند . در میانه ، ژاندارمری خلع سلاح ، یک افسر و چند نفر کشته شده ، بقیه خلع سلاح ، رییس شهربانی زندانی ، شهر در دست متجاسرین ، در عجب‏شیر و بناب و نمین ، واحدهای ژاندارمری خلع سلاح ، در اطراف اهر مجدداً اسلحه تقسیم می‏شود ، مراغه و اهر در معرض تهدید ، حفظ ارتباط با اردبیل و میاندوآب قطع ، رضاییه در حال آرامش و طبق اطلاع حاصله ، عده‏ ای از اکراد بارزانی برای خلع سلاح سردشت رفته ‏اند .
فرمانده لشکر 3 ، در تاریخ 12/9/24 ، گزارش می‏دهد که طبق اطلاعات واصله از اردبیل ، متجاسرین در تاریخ  6 آذر ماه ، به ژاندارمری و شهربانی آستارا حمله نموده و سرهنگ 2 ظهیرنیا ، کلانتر مرز ، و ده نفر ژاندارم و یک پاسبان کشته شده و بقیه خلع سلاح یا متواری شده‏ اند . در مرند ، دیروز اشرار به منزل حبیب‏الله هوچگانی حمله نموده ، خود حبیب‏الله را که زخمی بوده ، با پسر و برادرش به قتل رسانیده‏ اند .
روز 25 [ آذر 1324 ] ، اطلاع حاصل شد که پادگان و دستة ژاندارمری سراب ، در ساعت پنج بعد از نصف شب تاریخ مزبور ، پس از سه ساعت استقامت ، سقوط کرده و ستوان یکم ضیایی مهر ، فرمانده پادگان و ستوان یکم فاطمی ، فرمانده دستة ژاندارمری ، با 17 نفر ژاندارم دستگیر و در اوغان ، 9 کیلومتری سراب ، تیرباران شده ‏اند و تا پیش از ظهر همان روز ، کسب اطلاع گردید که در اطراف شهرستان اردبیل ، هشت هزار تفنگ و هزار و پانصد طپانچه و متجاوز از سیصد مسلسل سبک ، بین دموکرات‏ها تقسیم شده است . از بعد از ظهر همان روز ، ارتباط تلگرافی با لشکر قطع شد .
از روز 17 آبان ماه ، تعرض به پاسگاه‏های ژاندارمری شروع و یکی بعد از دیگری ، خلع سلاح و آستاران نیز سقوط نموده و فرقة مزبور در روی محور اصلی آستارا اردبیل  - اردبیل سراب -  سراب تبریز شروع به فعالیت نموده ، با اعمال زور ، اشخاص را وادار به عضویت نمودند . از دوم آذر به بعد که رسدبان رحیم‏پور ترور شد ، سکنه فوق العاده دچار وحشت شدند .
در شب 17 آذر [ 1324 ] ، عدة کثیری از فرقة دموکرات ، مشکین‏شهر را محاصره ، بدواً گروهان ژاندارمری مورد حمله قرار گرفت . گروهان مزبور تلفات سنگینی به فرقه وارد نموده ، اما با استعمال بمب دستی و نارنجک ، به ساختمان گروهان خرابی وارد و رخنه می‏نمایند . ستوان یکم اردبیلی ، فرمانده گروهان ژاندارمری را با 12 نفر ژاندارم دستگیر و اعدام می‏کنند .
سپس حمله به پادگان را شروع و از لحاظ اینکه پادگان شدیداً ابراز مقاومت می‏نمود ، از سروان ادیب امینی ، رییس انتظامات عشایری که معلوم گردید در اسارت فرقه بوده ، نوشته‏ ای مبنی بر ترک مقاومت گرفته و به وسیلة ستوان دوم شهدوست ، برای ستوان صدوقی می‏فرستند ، ولی ستوان صدوقی از قبول آن امتناع و جنگ را ادامه می‏دهد . فرقه باز هم حیلة دیگری به کار برده ، توسط ستوان دوم پیاده شهدوست با سوگند قرآن مجید ، ستوان یکم صدوقی و ستوان یکم شفقی را مجبور به ترک تیراندازی نموده و پس از اینکه اسلحه را زمین می‏گذارند ، آن‏ها را با طرز فجیعی در یک فرسخی مشکین‏شهر اعدام ، بالاتنة آن‏ها را زیر خاک نموده ، پاهای آن‏ها را در معرض تماشای عابرین می‏گذارند .
روز 19 آذر [1324 ] ، مشهدی سلیم‏خان [ از سکنة میاندواب ] که شخص میهن‏پرستی بود ، به وسیلة یک نفر کرد به قتل رسید و باعث وحشت اهالی گردید.
سرگرد صفوت ، در تاریخ 3/9/24 ، گزارش می‏دهد که فرماندار و سرهنگ معین آزاد [ در مراغه ] مورد سوءقصد واقع ، فرماندار مقتول و سرهنگ معین آزاد مجروح شده است و ستوان یکم آذرنور ، تأیید می‏کند که سرهنگ از سر و پا ، و یک سرباز همراه ، از شکم مجروح هستند .
فرمانده لشکر ، به استناد گزارش رییس انتظامات اهر در ساعت 11 صبح 21/9/24 تحت شمارة ‌3939 ، به ستاد ارتش گزارش می‏دهد : استوار دوم امیدی ، آجودان گروهان ژاندارمری مشکین‏ شهر ، متواریاً به اهر آمده ، گزارش می‏دهد . ساعت 2 بعد از نصف شب 19 جاری ، پادگان و عدة ‌ژاندارم مشکین‏ شهر ، مورد حملة متجاسرین که دارای نارنجک و توپ بودند ، واقع ، پس از زد و خورد ، پادگان خلع سلاح و افسران تیرباران گردیدند . مهاجمین به طرف گرمی و اهر حرکت کردند .
ساعت 12 نصف شب ، دموکرات‏ها که به وسیلة غلام یحیی و غلامرضا و چند نفر از دسته‏ های اشرار بیجند هدایت می‏شوند ، به پادگان سراب حمله ، یک نفر ژاندارم را کشتند . چهل نفر ژاندارم و سرباز را خلع سلاح کرده ، بازوهایشان را بسته ، ولی ستوان یکم فاطمی ، رییس ژاندارم‏ها ، در معیت یک نفر ژاندارم ، در منزل خود از طرف اشرار محاصره ، از نصف شب تا دو ساعت بعد از طلوع آفتاب ، مشغول دفاع بوده و تسلیم نمی‏شد .
بالاخره رسدبان یکم فرزین ، رییس شهربانی سراب که مرد خائن و اخاذ و جاسوس است ، از طرف اشرار به رییس ژاندارمری قول داد که تفنگ را تسلیم کند و کاری با او ندارند و در موقعی که ستوان یکم فاطمی با رییس شهربانی مشغول صحبت بود ، یک مرتبه اشرار بیجند ریخته ، او را دستگیر و ژاندارمی را که نزد او بود ، به قتل رسانیده و بازوان رییس ژاندارمری را نیز بسته و با چهل نفر سرباز و ژاندارم کت بستة دیگر ، به مقر فرماندهی توده ، یعنی قریة بیجند ، به اسارت برده ، پس از زجر و شکنجه ، آن‏ها را با یک حال فجیع ، در حال زنده قطعه قطعه کرده‏ اند.
وضعیت افسران پادگان تبریز بسیار وخیم و اضطراب‏آور بوده ؛ زیرا خودشان در محلی در کنار شهر محاصره شده و به کلی از امید رسیدن کمک دست شسته بودند و  خانواده‏ شان در شهر ، که به دست متجاسرین افتاده بود ، با آتیة‌ مجهولی باقی مانده بودند . از طرفی ، به خوبی اطلاع داشتند که با سایر پادگان‏ها چه معامله شده و به خوبی می‏دانستند که پس از خلع سلاح پادگانهای سراب و آستارا ، نفرات و افسران را قطعه قطعه کرده بودند و در مشکین‏شهر قرآن قسم خورده بودند که اگر تسلیم شوید ، در امان خواهید بود ؛ ولی پس از تسلیم ، افسران را تیرباران نموده ، بالا تنة‌ آنها را زیر خاک کرده و پای آنها را بیرون گذارده بودند
--------------------------------------------


نامه تاریخی را به نقل از کتاب غائله آذربایجانی  که در یکی از روزنامه های وقت در سال 1325 منتشر شد:


«... من هیچ امید ندارم که این نامه به دست تو برسد زیرا که سانسور شدیدی در اینجا حکمفرماست کلیه نامه‌ها را به شدت سانسور و بازدید می‌کنند تا مبادا کوچکترین خبر و اطلاعی از نارضایتی و زجر و شکنجه مردم به خارج پراکنده گردد. خدا نکند که این نامه را مأمورین مربوطه به دست آورند آن وقت است که نویسنده بخت برگشته نگونبخت را توسط دژخیمان به دادگاه محلی جلب و تحت بازجوئی و بازپرسی قاضی محل یا واضح‌تر بگویم دژخیم دادگاه قرار می‌گیرد و خدا داند چه سرنوشت شومی را برای صاحب آن تدارک خواهند دید ولی بی‌پروا بدون هیچ‌گونه بیم و هراسی این نامه را برای تو می‌فرستم تا از جنایات و خونریزی این موجودات شقی و خونخوار که آثار سبعیت و خونخواری از وجنات آنها مشهود و هویداست آگاه شوی. تصور می‌کنی که پس از مرگ «ممل» [اسم مستعار پسر نویسنده نامه] زندگی برای من ارزشی ندارد. خیر! به فرض اینکه مرا هم دستگیر نمودند چه خوهد شد؟ بگذار این آدم‌کشان قسی‌القلب یکی دیگر بر تعداد جنایات خویش بیفزایند راستی اسم «ممل» را بردم آخرین روزی که تو وی را دیدی موقعی بود که هنوز این این درندگان ه سرزمین ما پای ننهاده بودند ولی از چندی پیش به ای نطرف زمزمه شورشی در افواه پیچیده بود و همه می‌دانستند که این شورش و تحریک از کجا سرچشمه گرفته است و بدست چه اشخاصی مجهوال‌الهویه اجرا خواهد شد. آن روز را به خاطر داری که چگونه «ممل» روی خامی و سادگی نسبت به این عده اظهار خوش‌بینی می‌نمود و می‌گفت که اینها به هیچ وجه خیال سوئی ندارند تنها می‌خواهند نهال آزادی را که چندیست بر اثر عدم مراقبت هیئت حاکمه خشکیده مجدداً از نو آبیاری و بارور سازند. بیچاره «ممل» چه اندیشه خام و چه تصور باطلی راستی تو تا چه اندازه ساده و خوش‌بین بودی و تصور نمی‌کردی که خودت هم قربانی سیاست ترور و رعب‌انگیز این آدم‌کشان خواهی شد. ممل راستی نفهمیدم تو را به جرم چی کشتند. مگر تو به راستی گناهی مرتکب شده بودی که خطایت را آن‌گونه با گلوله‌های گرم پاداش گفته. مگر گناه تو جز این بود که با اندیشه و افکار پلید و ننگین آنها مخالفت می‌کردی و از همکاری با آنان احتراز و اجتناب می‌جستی؟ آیا مگر اینها جز تعمیم آزادی و بسط و توسعه دموکراسی منظور دیگری نیز داشتند که ترا آن‌گونه به جرم آزادی عقیده محو و نابود ساختند.
راستی ای آزادی چه خون‌ها که این جانیان قسی‌القلب به نام تو ریختند و چه جنایت‌ها که به اسم تو مرتکب نشدند؟
تو می‌خواهی بدانی که تبریز عزیز که آن هنگام فارغ‌البال و آزاد قدم زنان در خیابان‌هایش به تفرج مشغول بودیم چگونه است. گوش کن اینک به جای آن آرامش و آسایش وحشت و عرب و دهشت حکومت می‌کند.
نمی‌دانم آیا کتاب رنگین کمان را که یکنفر روسی دربارة جنایات و تبهکاری‌های آلمان‌های نازی در اوکرائین نگاشته است خوانده‌ای یا خیر؟ در هر حال بدان که عین آن جنایات و همان ماجراها و وضعیت در اینجا مصداق پیدا کرده است. تنها با این تفاوت که در اینجا تمام خونریزی‌ها در تحت لوای پرچم مقدس آزادی صورت می‌گیرد. راستی ای آزادی!..
ای کاش می‌دانستی که این جانیان برای اجرای مقاصد و عقاید و افکار خود از هیچ جنایتی روگردان نیستند و جواب مخالفین خود را چگونه با گلوله و سرنیزه می‌دهند. گویا منطق و استدلال در قاموس اینها جز گلوله مفهوم دیگری ندارد، تو تصور می‌کنی که این مردم صبور و بردبار و غیور و زحمت‌کش اینجا که اینک زیر سلطه قدرت و سرنیزه و چکمه این آدم‌کشان دوران زجر و شکنجه طاقت‌فرسا را طی می‌کنند انتقام خویش را فراموش کرده‌اند؟ خیر!
آن روز که ما انتقام خون کسان و خویشان خود را از این جنایتکاران بازخواهیم ستاند چندان دور نیست. به امید آن روز ... خداحافظ...»



تغییر رژیم امری ممکن یا محال - نقش دول خارجی در تثبیت رژیم!


در ۳۷ سال گذشته ثابت شده است که تغییر رژیم از داخل و به تنهایی ممکن نیست. اما کمک دول خارجی چقدر محتمل است؟
۱- برای جهان پیشرفته ، خاورمیانه ای پر اشوب نان دانی عالی به حساب می اید
۲- خاور میانه حالا حالاها رنگ ارامش نخواهد دید
۳-  برای بحرانی نگه داشتن منطقه، بهترین راه، اختلافات و جنگ های مذهبی است(تجربه هزاران ساله موفق). به همین دلیل اختلافات محدود ارضی و گاها ایدئولوژیک دهه های ۶۰-۷۰ میلادی از دهه ۸۰ به بعد (بعد برپایی رژیم پان اسلامی-شیعی جمهوری اسلامی) تبدیل به اختلافات مذهبی هم شد(مثلا معضل فلسطین)
۴- رژیم های بسیاری درمنطقه یکی یکی تبدیل به حکومت های مذهبی شدند
۵- با وجود اکثریت مطلق مسلمان در منطقه، بهترین راه شروع جنگی مذهبی ، استفاده و تشدید اختلافات شیعه - سنی و بعد ایجاد گروه های مسلمان افراطی است
۶- گروههای افراطی سنی مانند طالبان و داعش ایجاد شدند و خواهند شد
۷- ضروری ترین وسیله برای ایجاد و تطویل بحران در منطقه، وجود واستمرار رژیمی پان شیعه در منطقه ای با اکثریت سنی است که همان جمهوری اسلامی است
۸- بنابراین دولی که نانشان در وجود چنین رژیمی است، نه تنها هیچگاه به تغییر رژیم رضایت نخواهند داد وبلکه حتی با سرنگونی طلبان مقابله هم کرده و خواهند کرد. کافی است به لیست خریدهای تسلیحاتی منطقه نگاهی انداخت. از ده کشور بزرگترین خریداران اسلحه در جهان چهار تا در منطقه هستند: پاکستان، ترکیه، امارات و عربستان
و بزرگترین فروشندگان اسلحه:

United States: 31%
Russia: 27%
China: 5%
Germany: 5%
France: 5%
U.K.: 4%
Spain: 3%
Italy: 3%
Ukraine: 3%
Israel: 2%


به خرید باید خدمات پس از فروش و تعمیر و نگهداری را هم که بسیار پر سود هستند افزود. در کنارهزینه های نظامی و اطلاعاتی، باید هزینه های ناشی از عملیات نظامی مانند بهداشت و درمان و بازسازی و ... را هم در نظر گرفت. شما بودید به تغییراین رژیم و کشتن گاو ده من شیرده رضایت میدادید؟

۱۳۹۴ آذر ۲۱, شنبه

اولتیماتومی که وجود نداشت!-تصحیح یک اشتباه رایج درمورد نجات آذربایجان


ویدئویی از اقای مشیری در رابطه با نجات آذربایجان منتشر شده است و سوای ایرادات اساسی که به مواردی اشاره میشود یک اشتباه رایج را نیزدر مورد «اولتیماتوم اتمی ترومن به استالین» تکرار نموده اند که تصحیح ان ضروری است.
به چندمورداز ایرادات ایشان اشاره میشود و بعد به موضوع اولتیماتوم پرداخته خواهد شد.

ایشان میفرمایند در کنفرانس سران متفقین به مسائلی از جمله مرزها و دیوارکشی پرداختند.
 مقصود از دیوار کشی  چیست؟ اگر دیوار برلین است که ان  را۱۹۶۱ شوروی در برلین ساخت ۱۷ سال بعد کنفرانس تهران!. وگرنه دیوار کشی دیگری نداشتیم.

  ایشان فرد جدیدی در فرقه دموکرات اختراع کرد بنام«غلام یحیی پیشه وری!» و اندکی بعد گوشی را دستشان دادند «جعفر پیشه وری»!. ایشان غلام یحیی دانشیان را با سید جعفر پیشه وری مخلوط و الیاژی  بنام«غلام یحیی پیشه وری»  اختراع  کردند. هنوز «خانم تریتا پارسی» از یادها نرفته است!


دونکته دیگر برای کسانی که چشم بسته دنباله روی این فرد سوءاستفاده چی از نام مصدق هستند:
۱- مصدق خود به اعتبار نامه پیشه وری در مجلس رای مثبت داد
۲- مصدق مخالف سرسخت ارسال ارتش برای دفع فتنه پیشه وری بود


مشیری در مورد اولتیماتوم ترومن به روسیه اشتباه مصطلح را بدون مطالعه تکرار کرده است. چنین التیماتومی وجود ندارد. چه برسد اتمی ان!اصلا روسها هفت ماه قبل فروپاشی فرقه از ایران بیرون رفته بودند! چرا تو این هفت ماه قضیه حل نشد؟ قوام دائم در حال باج دادن به فرقه بود! مثلا:
ماده ۴- برای تعیین تکلیف قوای محلی و فرماندهان آنکه در نتیجه تحول و نهضت آذربایجان نظرات آن از افراد نظام وظیفه احضار گردیده‌اند و با امضاء این قرارداد جزء ارتش ایران محسوب می‌شوند

ماده ۷- قوای داوطلبی که به منزله نظام وظیفه به نام فدائی در آذربایجان تشکیل شده به ژاندارمری تبدیل می‌گردد
تبصره ۱ - نظر به اینکه در سنوات اخیر بر اثر بعضی اعمال نام امنیه و ژاندارمری در پیشگاه افکار عمومی ایران خصوصاً آذربایجان ایجاد احساسات مخالف و نامناسبی نموده‌است و نظر به اینکه رئیس دولت شخصاً فرماندهی این سامان را اخیراً عهده دار گردیده و انتظار آغاز اصلاحات و تصفیه این اداره از عناصر ناصالح می‌رود موافقت شد که احساسات عمومی و مخصوصاً اهالی آذربایجان نسبت به ژاندارمری به استحضار رئیس دولت برسد تا برای تغییر اسم آن و انتخاب نام مناسب جهت سازمان مزبور تصمیمات مقتضی را اتخاذ نمایند



تورج اتابکی استاد تاریخ دانشگاه امستردام در مقاله مفصل« افسانه یک اولتیماتوم» بخوبی با استفاده از سخنان و مطالب خود ترومن ونیز اسناد دست اول ثابت میکندکه چنین اولتیماتومی جود نداشته است. مثلا:
«روزنامهء نیویورک تایمز از ترومن خواست تا توضیح بیشتری در این زمینه بدهد و پاسخ او این‌که:«برای‌ استالین پیامی فرستادم که اگر ایران را تخلیه نکند،من سپاهیان آمریکا را وارد صحنه خواهم کرد... این پیام را برای آوریل هریمن(سفیر آمریکا در شوروی زمان مأموریت‌اش پایان یافته بود)فرستادم تا شخصا تسلیم استالین کند.»

خبرنگاران با آوریل هریمن تماس گرفتند و از او خواستند تا دربارهء سخنان ترومن نظر دهد. پاسخ آوریل هریمن چنین بود:«نه‌تنها چنین پیامی را به یاد نمی‌آورم،بلکه در تاریخ یاد شده-مارس‌ ۱۹۴۶-در مسکو نبودم و از راه آسیای دور به آمریکا بازمی‌گشتم.»

جناب مشیری که میگویدحتما همینطور بوده(اولتیماتوم) زحمت گشتن بخود نداده وگرنه درhttp://www.trumanlibrary.org دقیقا صحبت از عدم وجود ان اولتیماتوم است که توسط مقامات ارشد دولتی در ان زمان مثل هندرسون اعلام میشود.
http://www.trumanlibrary.org/oralhist/hendrson.htm

به مناسبت ۲۱ آذر سالروز نجات آذربایجان--فرقه دموکرات بروایت تصاویر


                                                اعضا فرقه زیر عکس استالین و لنین!



                                                        عکس دسته جمعی با عکس استالین


                 
                         عکس بزرگ استالین در صفحه اول ارگان رسمی فرقه به همراه چاپلوسی به درگاه



   
                                                کتابی از مستندات تصمیم و برپایی فرقه بدستور روسیه




                                     
                                         مرگ بر خائنین به ملت(اشتباه نشود،مقصود ملت اذربایجان است!)
                                                           


               
                                                       مهر حکومت اذربایجان بر تمبرپستخانه یران





حمله به تهران!





    جنایات فرقه
















۱۳۹۴ آبان ۱۷, یکشنبه

آش جعل تاریخ آنقدر شور شده که صدای عبدالله شهبازی میرزا بنویس بیت رهبری هم درامد!


آش جعل تاریخ آنقدر شور شده که صدای عبدالله شهبازی میرزا بنویس بیت رهبری هم درامد:
 شنبه 9 خرداد 1383/ 29 مه 2004، ساعت 9:10 بعد از ظهر:

«مدتي است که فردي معين با اهداف سودجويانه به جعل کتب خاطرات به‌نام برخي چهره‌هاي سرشناس دوران پهلوي دست مي‌زند و هيچ کس متعرض او نمي‌شود. او ابتدا به جعل خاطرات فريده ديبا پرداخت و کتابي فراهم آورد به‌نام دخترم فرح که با اقبال و فروش فراوان مواجه شد. وي سپس خاطراتي به‌نام تاج‌الملوک پهلوي (مادر محمدرضا شاه پهلوي) به بازار عرضه کرد و اخيراً، شنيدم که، گويا خاطراتي به‌نام اردشير زاهدي منتشر کرده است. من از همان آغاز در محافل مختلف اين جعل را متذکر مي‌شدم و مخاطرات آن را برمي‌شمردم. در برخي موارد کارم به بحث کشيده مي‌شد. مثلاً، حتي مادر من حاضر نبود بپذيرد که کتاب محبوبش، خاطرات فريده ديبا، جعلي است.



متأسفانه وزارت ارشاد در اين زمينه سکوت کرده و معلوم نيست به چه دليل مجوز نشر کتابي را صادر مي‌کند که به‌نام نويسنده‌ يا مترجمي مجهول‌الهويه به چاپ مي‌رسد. آيا به راستي، متوليان نشر کتاب در وزارت ارشاد از جعلي بودن اين نوع کتب مطلع نيستند؟ نمي‌دانم.

بهرحال، به‌نظر من، اين جعليات هر چند با هدف سودجويي فردي صورت مي‌گيرد، ولي دامنه مخاطرات و پيامدهاي منفي آن همه‌گير است و اعتبار نشر کتب تاريخي در ايران را مخدوش مي‌کند. دقيقاً به همين دليل بود که خانم فرح پهلوي اخيراً (جمعه 29 اسفند 1382) در پاسخ به پرسش آقاي احمد بهارلو، مسئول بخش فارسي صداي آمريکا، نه تنها اصالت خاطرات منتسب به مادرش، فريده ديبا، را رد کرد بلکه افزود: به کتاب‌هاي منتشر شده در ايران نمي‌توان اعتماد کرد. او از جمله به خاطرات منسوب به تاج‌الملوک پهلوي اشاره کرد که از سال‌ها پيش از انقلاب به بيماري آلزايمر مبتلا بود. خانم فرح پهلوي به نحوي سخن گفت که گويا انتشار اين جعليات نوعي سياست سازمان‌يافته از سوي دولت ايران است. »


۱۳۹۴ آبان ۱۲, سه‌شنبه

درخواست سانسور دستگاه های تبلیغاتی بر اساس قوانين اسلامي توسط بنی صدرو موافقت رهبرش!

شعار بنی صدر و حواریونش این است "برای شکستن سانسور خط استقلال و آزادی ، کوشش همگان لازم است" کسی که خودش از مبتکران سانسور دستگاه های تبلیغاتی بوده است چطوربه سانسور معترض است؟



 اجازه نامه به آقاي بني صدر "تفويض برخي اختيارات به ايشان "-از جمله اختیار صدا و سیما وسانسورو تحدید رسانه های جمعی  بر اساس قوانين اسلامي



زمان : 17 ارديبهشت 1359 / 21 جمادي الثاني 1400
اجازه نامه
موضوع : تفويض اختيارات به رئيس جمهور
مكان : تهران ، شميران ، دربند
مخاطب : بني صدر، ابوالحسن
صفحه : 276
موافقت شد.
بسمه تعالي
روح الله الموسوي الخميني

۱۳۹۴ آبان ۲, شنبه

آیا قربانیان کشتار ۵۷-۵۹ بشر محسوب نمی شوند!



در سایت تریبون زمانه مطلبی منتشر شده ازامید محمد‌زاده با عنوان "بی‌شرمی سه‌گانه" که در ان سه مورد از جنایات رژیم را مایه شرم ملی دانسته است. جنایت علیه بهائیان، کشتار ۶۷ و جنگ سوریه
اگر شرمی باشد مسلما محدود به این سه مورد نیست.  نویسنده محترم که هولوکاست ۷۰-۸۰  سال پیش را مثال میزند بعید است
از کشتارغیرقانونی  وجنایتکارانه هزاران تن از پایوران، کارمندان و نظامیان و پلیس و ... در سالهای۵۷-۵۹ شمسی ( سالها قبل از موارد شرم اور مورد مثال ایشان)تحت عنوان مفسد فی العرض چه دردادگاه انقلاب و چه توسط بلواگران ۵۷، بی خبر باشد! کافی است به لیست اعدامیان در بنیاد برومند نگاهی انداخت(که البته کامل نیست ) . مدعیان قدیمی حقوق بشر مثل بازگان و یزدی و حاج سیدجوادی و یا جدیدترها که ماسک اصلاح طلبی زده اند ان موقع یا مشوق کشتار  یا مشغول ماله کشی و یا خود بازجو و یا بنوعی دست اندر کار بودند(عباس عبدی ومیرحسین موسوی و خوئینی ها در ۶۷ چه مقامی داشتند؟). شرم ملی باید از ان زمانی شروع میشد که مدعیان و رئیس کمیسیون حقق بشرایران بازجوشده بودند و یا ماله کشی قتل عامها رامی کردند،
 شرم ملی باید از ان زمانی شروع میشد  که ایت الله خلخالی گفت ملاک علم قاضی است  قاضی که علم پیدا کرد حتی لازم نیست به مجرم اب بدهید، بلافاصله بعد احراز هویت باید اعدامش کرد!
 شرم ملی باید از ان زمانی شروع میشد  که خمینی گفت" حقوق بشر اقتضا می‌کند که ما آنها را همان روز اول کشته باشیم برای اینکه مجرمند، و معلوم است که اینها مجرم هستند. آنکه باید برای او وکیل گرفت، آنکه باید به ادعای او گوش کرد، او متهم است نه مجرم. اینها متهم نیستند، اینها مجرم هستند.ما در عین حال که اینها را – همه را – مجرم می‌دانیم و باید فقط هویت اینها ثابت بشود و آنها را باید همین که هویتشان ثابت شد کشت"

اما نکته جالب اینکه کمتر کسی از مدعیان حقوق بشررا دیده ایم که به محکومیت نقض شرم اور حقوق بشردر مورد قربانیان کشتار ۵۷-۵۹ شده بپردازد! ظاهرا قربانیان کشتار ۵۷-۵۹ بشر محسوب نمی شوند!



 افاضاتی چند از موسسان انجمن حقوق بشر ایران در توجیه جنایات!

مهدی بازرگان استاد دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران، دکتر مهندس ترمودینامیک، رئیس جامعه‌ی اسلامی مهندسین، رئیس انجمن “حقوق بشر” در ایران، رئیس “نهضت آزادی” در ایران و البته نخست وزیر موقت دولت بخت سید روح‌الله خمینی، برای اعدام بدون محاکمه‌ی زندانیان سیاسی اوایل حکومت اسلامی چنین تئوری‌ای دارد:
«بهانه‌ی مطبوعات غربی اعدام دادگاه‌های انقلاب است و آنچه برای ما ایرانیان قابل درک نیست، این احساسات و طرفداری است که مطبوعات غربی به سود “خائنان و خیانتکاران” کشورمان نشان می‌دهند. خائنان و جانیانی که با جابرانه‌ترین و وحشیانه‌ترین صورت ۲۵ سال یا بیشتر بر این کشور حکومت کردند و در عین حال اگر شما اعدام‌های دادگاه‌های انقلاب را که به ۶۰ نفر هم نمی‌رسد، با تعداد بیش از صدهزار نفری که طی حکومت شاه کشته شدند و شکنجه شدند، مقایسه کنید، توجیه رفتار مطبوعات غربی مشکل‌تر میشود. ملتی که کشته داده، زخمی داده و غارت شده، حاضر نیست به محض رفتن شاه و سرنگون شدن رژیمش آرام گیرد. این روحیه‌ی ملی توقع دارد هر چه زودتر به پاکسازی محیط اجتماعی بپردازد، حالا می‌خواهد این کارسریع انجام گیرد.»

کیهان تهران، اردیبهشت ۱۳۵۸، در پاسخ به خبرنگاری که نظر بازرگان را در باره‌ی موضع غیر دوستانه‌ی مطبوعات غربی پرسیده بود!






---------------------------------
چهارشنبه سوم اسفند ۱۳۵۷ برابر بیست و دوم فوریه ۱۹۷۹ میلادی.مهدی بازرگان، نخست وزیر در مصاحبه با هفته‌نامه نیوزویک:
آیا شما از اعدام چهار ژنرال توسط دادگاه اسلامی که اوایل هفته جاری صورت گرفت آگاهی داشتید؟
مهدی بازرگان:در اصل من با این اعدام‌ها مخالفتی نداشتم و ما آن‌ها را تائید کردیم، مردم خوشحال شدند. اثر مثبتی روی آن‌ها داشته است. به عنوان یک شهروند معمولی از انجام این کار خوشحالم، ولی به عنوان رئیس دولت این اقدام از طرف افراد مافوق من انجام گرفت.
-----------------------------------------------------------------



علی اصغر حاج سید جوادی جزو مؤسسین انجمن طرفداران حقوق بشردر دفاع از ضرورت برخورد قاطع و لزوم نابودی ضد انقلاب در مقاله‌ای که در روزنامه اطلاعات، پنج‌شنبه بیست و ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ منتشر شد، نوشت:
آقای مهندس بازرگان، نخست وزیر خود در تلویزیون و رادیو مردم را در روبه‌رو شدن با مشکلات به صبر و بردباری دعوت کرد و مثال از شکوفه سیب زد که طبق ناموس طبیعت می‌باید در دل زمان و در عمق ثوافی و لحظات و ایام و ساعات از جوانه به شکوفه و از شکوفه به میوه برسد این ناموس طبیعت است و در طبیعت هیچ چیز در یک آن و دم آفریده نمی‌شود…میکروب‌ها نابود نمی‌شوند. سمومات هوا و زمین که زمین و زمان را به کثافت و تعفن آلوده کرده‌اند از بین نمی‌روند از انقلاب باید همچو طفلی نوزاد حراست شود. و چگونه؟ محیط انقلاب همه میکروب‌ها و سمومات مولد فساد و ظلم باید بلافاصله و بدون کمترین درنگ نابود شوند.









۱۳۹۴ مهر ۲۷, دوشنبه

فاجعه ی سد گتوند شاهکار مدیریتی اصلاح طلبان!






ابتدا خواندن این مطلب توصیه میشود تا عمق فاجعه را دریابید.


شاهکار سدسازی: ۹ میلیون تن نمک پشت سد گتوند
آیا عاملان خشک‌سالی و نابودی منابع آب، محاکمه می‌شوند؟




اما نقش دولت اصلاحات خاتمی:

قرارداد خدمات مهندسی پروژه "گتوندعلیا" توسط کارفرما با مشاورین مشانیر-کایتک منعقد می گردد که هدف از آن بررسی و امکان سنجی اجرای طرح در ساختگاه فعلی بوده است. در مجموع مطالعات اولیه توسط شرکت های مشانیر و کایتک چین در سال 1376 پایان و توسط شرکت لامایر مورد بازنگری قرار گرفت. در سال 1382 شرکت مهندسی مشاور مهاب قدس به عنوان مشاور طرح جهت تکمیل مطالعات مرحله دوم و نظارت بر عملیات اجرایی انتخاب گردید.
عملیات احداث تونل‌های انحراف طرح سد و نیروگاه گتوندعلیا در اردیبهشت ماه سال 1376 و عملیات اصلی ساختمانی سد در سال 1380 آغاز شد و انحراف کامل آب رودخانه نیز پس از پایان عملیات اجرایی فرازبند، در اردیبهشت ماه سال 1382 صورت گرفت.
به طور خلاصه:
در سال 1376 مطالعات اولیه طرح توسط شرکت‌های مشانیر و کایتک چین پایان یافته و توسط شرکت لامایر مورد بازنگری قرار گرفت.
در اردیبهشت همان سال عملیات انحراف آب با حفر تونل‌های انحراف آغاز گردید.
در سال 1382 با انحراف جریان رودخانه کارون به داخل تونل‌های انحراف بستر رودخانه مسدود گردید.
در سال 1382 فرازبند طرح احداث گردیده و به دنبال آن عملیات حفاری نیروگاه نیز آغاز شد.
در پاییز سال 1384 اولین درفت تیوب نیروگاه در واحد چهارم نصب گردید.
در نیمه اول سال 1385 عملیات خاکریزی هسته رسی بدنه سد آغاز شد.

۱۳۹۴ مهر ۱۴, سه‌شنبه

من با اینگونه پناهندگی دادن مخالفم اما به خیل ستم دیدگان هم نباید بی تفاوت بود!


اول بگویم قبل اینکه دهن را باز کنید و فاشیست ونژاد پرست پرتاب کنید مطلب را سعی کنید تا اخر بخوانید و روش فکر کنید. ادای روشنفکری و .... را باید گذاشت کنارو بدنبال راه حل بود. بسیاری مشکلات بدلیل تصمیم های احساسی و بدون تعمق بوده است. دوم به حرفهای خوشگل خوشگل سوسیال بگیر ها توجه نکنید. 
کاملا مشخص بود(حداقل برای دوراندیشان) که این رویه اجازه ورود سیل پناهندگان به اروپا دوامی نخواهد داشت. بدلایل گوناگون :از جمله طبق براوردها هزاران تروریست افراطی هم خود را به همراه بی گناهان وارد اروپا کرده اند. دوم کنترل سیل جمعیت امکان پذیر نیست همان گونه که در فیلم ها دیده ایم. سوم زیاده خواهی مسلمان را (غذای حلال و..) را به کرات شاهد بوده ایم.
مشکلات بهداشتی و درمانی هم بجای خود. نتیجه اینکه در عرض دو هفته نظرات مثبت به پناهندگان تغییر کرده است. کمیسیون اتحادیه‌اروپا و ترکیه بر سر بازگرداندن مهاجران غیر قانونی، که از طریق ترکیه وارد اروپا می‌شوند، به توافق رسیدند. 
 http://dw.com/p/QvzK
افاضاتی را شاهد بوده ایم که: "المانها از من و تو بهتر می دانند که چکار کنند" .
ضمن انکه بهتر است ایشان ازخودشان مایه بگذارند! باید گفت: اگر بهترمیدانستند که بعد فقط دو هفته نظرشان عوض نمی شد.
اگر بهتر میدانستند که ۹۱۴هزاردر ۲۰۱۴ از المان مهاجرت نمی کردند.
اگر بهتر میدانستند از ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴ بیش از ۷ میلیون ( اکثریت تخصص دار،حدود ۱/۵ میلیون نفرشان المانی )از کشورشان مهاجرت نمی کردند! خود المانی ها هم صادر کننده مهاجر شده اند. چه شده که المانی متخصص با تحصیلات دانشگاهی از المان می گریزد؟
حتی صدای وزرای المان هم در امد. 
http://dw.com/p/1Ghdy
خود المان حدود ۳ میلیون بیکار ثبت نام شده داره. المانها در زمان تضاد منافع اصلا مهمان نواز نیستند. دیوید کامرون که اعلام کرده بود بریتانیا سالی ۴۰۰۰ پناهجوی سوری را پناه خواهد داد، حالا ساز مخالف ماندن دراتحادیه اروپا بدلیل بحران پناهندگی میزنه! انجلا مرکل حالا می گوید باید جلو مهاجرت پناهجویان از کشورشان را گرفت.
راه حل مناسب از نظر من اسکان دادن گروههای پناهجویان در مناطق حفاظت شده تحت نظارت اتحادیه اروپا، سرویس دادن به انها و اماده کردن تدریجی شان برای انتگراسیون تا زمان پذیرش پناهندگی است.
در اینصورت تروریست ها هم ایزوله شده، تمام کوششهای پراکنده دول اروپایی متمرکزشده، سرویس دهی بهتر خواهد بود، کمک های مردمی موثرتر خواهد بود، در بین پناهنده ها حتما افراد متخصص وجود دارند که استفاده خواهندشد، کنترل بهداشت و درمان بهتر خواهد بود، فرصتی برای شناسایی افراد خلافکارو تروریست خواهد بود و....
هم اروپا امن خواهد ماند و هم جریان پناهندگی سرو سامان و نظم خواهد گرفت.

۱۳۹۴ مهر ۹, پنجشنبه

روشن فکر یا روشن فکر نما ! در باب پدیده ای به نام روشن فکر مدل ایرانی !


روشن فکر مدل ایرانی پدیده ای است برای خودش! فرقی هم نمی کنه چه  مدرک و مقامی داشته!
جنابی سالیان سال ماهنامه چاپ کرده(۲۷ دوره)و کلی مطالب ضد رژیم و در رثای تروریست ها(مثلا جانیان سیاهکل)چاپ می کرده، بعد از نظارت و خرده گیری ساواک نالان بوده! جالب اینکه هرگز توقیف قطعی و تعطیل هم نشدند! باری رژیم عوض شد ، پست های وزارتی،سناتوری ،ریاست و مدیریتی شان را گرفتند ، توسرشان زدند و تحقیرشان کردند، مجوزشان را باطل یا اصلا صادرنکردند، ذلت وخفت شان دادند، اما این موجودات نه تنها صدای شان درنیامد بلکه به شدت  مبارزه با رژیم قبلی افزودند ، خاطرات زیرخاکی بیرون کشانده شد یا ساخته شد تحت عنوان خاطرات منتشر نشده!.صاحب خاطرات بیست و چند سال پیش از انتشار درگذشته است، بر فرض اصالت چرا خودش منتشر نکرده؟ اگر خودش صلاح ندانسته منتشر کند انتشار ان بعد ازفوتش اخلاقی است؟ آیا مجوز انتشار از نویسنده داشته اند؟ اگر داشته اند چرا بیست و چند سال بعد؟ امان از روشن فکر مدل ایرانی !

 ناتل خانلری قبل انقلاب:


حال ببینیم استاد بعد انقلاب چه می گوید:
"چندی بعد شعری از یکی از همکاران چاپ کردیم که اگرچه آشکار نبود، اهل کار میفهمیدند که در مرثیة دکتر مصدق است( مرثیة درخت شفیعی کدکنی ) پس از آن (۱۳۴۹-۵۰)شعری از ابتهاج با عنوان ساقینامه چاپ کردیم. مرثیة شهیدان جنگل سیاهکل بود، به اشاره نه به صراحت(در این مرثیه کوتاه ۹ بارکلمه "خون" بکار رفته است). بعضیها گفته بودند که اگر دیگری این شعر را چاپ میکرد هزار جور مؤاخذه و مجازات داشت. در هر حال این هم به خیر گذشت. دیگر سخن از آن مصونیت ادبی که داشت درآمده و مورد سوءظن واقع شده بود."

حضرت استادی افاضه می فرمایند:
"انجمن قلم رهنما شامل چند شاعر وامانده و چند کاسه لیس مدعی ادبیات بود که هفته ای یک بار در خانة رهنما جمع میشدند و چای می خوردند و احیانا شعری میخواندند و خطابه ای ایراد میکردند"

- تعدادی از واماندگان و کاسه لیسان بزعم این موجود :
زین‌العابدین رهنما ,سيمين بهبهاني، ابراهيم صهبا، ابوالحسن ورزي، دكتر ناظرزاده كرماني، احمد انوار، دكتر رعدي، دكتر رضوي، خليل ساماني، مهدي سهيلي، دكتر محسن هشترودي ،دكتر محمد معين، عبدالرحمن فرامرزي ، علي اصغر حكمت ، دكتر محمود سعيدي، دكتر هومن ......



یکی از چاکران درگاهحضرت استادی:
"بعدها و بعدها با گذشت زمان و به تجربه دریافتم که این شغلها و پستها را او برای مقاصد دیگر تحمل میکرده است. ناتل خانلری هدفی عالیتر داشت و آن ارتقای فرهنگ ملی ایران بود و ناچار بود برای رسیدن به ِ فرهنگ ایران این هدف این گونه پستها و شغلها را بپذیرد. اگر کرسی سنا را نداشت بنیاد و پژوهشکدة فرهنگ ایران را نمیتوانست تأسیس کند و نگه دارد و آن همه کارهای عظیم را"

- کدام یک از خدمات و کارهایی را که ایشان انجام داد بدون  حمایت رژیم پهلوی انجام شدنی بود؟ دریغ از جویی انصاف! هر چه داشتند از مکنت و اعتبارو... همه از قبل رژیم پهلوی بود وگرنه چیزی بیش از مدیحه سرا و صله بگیران  بیت رهبری نمی شدند که همچنان که دیدیم و می بینم بعضا از شدت ذلت حتی به چاکری و مجیز گویی ظریف السلطنه و قاسم سلیمانوف  افتاده اند!


- یا مورد دیگر حضرت بوقلمون حرباییان متخلص به مسعود بهنود. بوقلمون مورد بررسی در رژیم پیشین هم از توبره روشنفکری مدل ایرانی میخورد و هم ازآخور دربار! بدون تحصیلات دانشگاهی و تخصصی اما به مدد تخصص رنگرزی و لنگ به دستی توانست به مقاماتی برسد اما بعد با شکایت از ولی نعمتان خود در رادیو تلویزیون و پیوستن به بلواگران ۵۷ نشان داد در کنار هنرهای مزبور به صفت "نمکدان شکنی" هم آراسته است! بعد ۵۷ هم در تملق رژیم جدید دست جناب مُلَوَن  را دست بند قپانی زد وشد فیلم ساز و هنرپیشه و کارگردان و روزنامه نگار و مورخ بفرموده و میرزا بنویس و جراح زنان زایمان و سیاست مدار و دون ژوان و سبزی فروش و ارایشگر و خلاصه موجودی  برای تمام فصول رذالت!
این رذالت به فرزند خلفشان هم اصابت کرده و نشان داد که در خصال قبل الذکر چیزی از ابوی کم ندارد. پسر کو ندارد نشان از پدر!

۱۳۹۴ شهریور ۱۶, دوشنبه

سودازدگی تاریخی- اندرباب جعل و تحریف تاریخ توسط آقای محمد امینی بخش ۲

در بخش قبلی قسمتی از اظهارات آقای امینی را نقد کردیم و ناراستی های آنها را با اسناد نشان دادیم. بدنبال رجز خوانی وندای هل من مبارز اخیر ایشان در مورد اساتید جلال متینی و علی میرفطروس، شایسته دانستیم در بخش دوم ضمن نقد بسیار مختصر ابتدای کتاب  "سوداگری با تاریخ" , نمونه هایی از  اظهارات تلویزیونی شان را هم بررسی کنیم! واقعیت امر اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ اﻗﺎی اﻣﯿﻨﯽگذشته از ضرب و شتم قلمی مخصوص به مصدق الهیون , اشتباهات بسیاری دارﻧﺪ که نقد مورد به مورد ان با توجه به ناچیزی موضوع از اهمیتی برخوردار نیست که زمان برایش گذاشت. 
---------------------------------------------------------

ایشان تا چاپ سوم را بررسی( انهم پر اشتباه )کرده است. و ایراد نیز گرفته که میرفطروس در چاپهای بعدی مواردی را تصحیح کرده است! گرامی، اساسا تجدید چاپ برای اصلاح چاپ قبلی است نه فقط فروش بیشتر! در زیر با اغماض از بررسی ضرب و شتم نوشتاری، مواردی از ایرادات کتاب ایشان را نشان خواهیم داد! 

-محمد امینی در ص ۱۲ کتابش سن روزولت را در زمان چاپ کتاب ضد کودتا به اشتباه  ۶۱ نوشته که ۶۳ صحیح است و نیز ۲۱ سال پس از چاپ کتاب در گذشت
نکته جالب اینکه روزولت ۸ ژوئن ۲۰۰۰ درگذشت و اسناد! سیا توسط نیویورک تایمز ۱۸ ژوئن ۲۰۰۰ منتشر می شوند! من که به همزمانی اتفاقی اعتقادی ندارم!

-------------------

-در ص ۱۳ ایشان می نویسد «عبدالقدیر ازاد را با هیچ تردستی سیاسی نمیتوان از یاران مصدق خواند»
 ایشان را چطور محقق تاریخ شناسانده اند؟ عبدالقدیر ازاد از بنیان گذاران جبهه ملی بود به همراه مصدق بعد از تحصن در دربار و نیزاز نمایندگان منتخب جبهه ملی در تهران در مجلس ۱۶ بود. عبدالقدیر ازاد همانند بسیاری از اعضای جبهه ملی بعدها با دیکتاتوری و سرخودکاری مصدق به مخالفت برخواست ودر زمان بیان ان جملات از یاران جبهه ملی مصدق بود. این هم جملات دیگری از عبدالقدير آزاد در روزنامه اراده آذربايجان٬ شماره ۲۵ مورخ ۲۹ تيرماه ۱۳۳۰  از کتاب افسانه مصدق اثر رحيم زهتاب‌فرد صفحات ۲۵۰-۲۴۹ :

"خود آقايان به خاطر دارند روزي که رزم‌آرا آمد اينجا٬ ما و آقاي دکتر مصدق اين قدر پيش‌دستي‌ها را به هم زديم که صداي کسي شنيده نمي‌شد تا چه رسد رزم‌آرا و تازه به من گفتند چرا قايم نمي‌زني٬ ما و آقاي دکتر مصدق فتواي قتل رزم‌آرا را داديم٬ گفتيم خائن است٬ وطن فروش است, آقاي دکتر مصدق هم گفتند: رزم‌آرا را٬ يک نفر آدم «خليل طهماسبي» برحسب داد و فرياد و هو ما کشت"

محمد مصدق ( نخست وزیر ) به اتفاق چند تن از اعضای جبهه ملی و نمایندگان مجلس شورای ملی.
نفرات به ترتیب از راست: عبدالقدیر آزاد/ حسین مکی/ محمد مصدق/ ابوالحسن حائری زاده/ مظفر بقائی




کارتی که پس از تشکیل جبهه ملی ایران از سوی سید مصطفی مدنی منتشر شد




 اعضای اولیه جبهه ملی پس از اعلام تشکیل این حزب -عبدالقدیر ازاد در سمت چپ فرد معمم




اعضای اولیه جبهه ملی درکنار دکتر محمد مصدق در دوران نخست وزیری اش-عبدالقدیر ازاد در سمت چپ مصدق








-------------------

-در ص ۱۸-۱۹ میرفطروس را متهم به دروغگویی در مورد گزارشات مداوم قوام به مجلس در باب مذاکراتش با شوروی می کند و ادعا دارد که فقط یک گزارش نیم ساعته در ۲۱ اسفند  به مجلس داده است و انهم نه چندان مرتبط! 

 حیران از اینهمه ادعا و نا درستی آقای امینی! از یکطرف مینویسند قوام هفتم بهمن فرمان نخست وزیری گرفت که  ۲۲ روز به پایان مجلس ۱۴ مانده بود(یعنی ۲۹ بهمن) از انطرف مینویسند قوام به مجلس در ۲۱ اسفند گزارش داد! مجلسی که اتمامش را ۲۹ بهمن ادعا کرده چطور هنوز ۲۱ اسفند برقرار بوده؟ واقعیت این است که مجلس شورای ملی  دوره قانونگذاری چهاردهم از ۶ اسفند ۱۳۲۲ تا ۲۱ اسفند ۱۳۲۴ برقرار بوده است. ایشان متن مرجع خودشان در زیرنویس را هم نفهمیده:"هنگامی که قوام‌السلطنه راهی مسکو شد، فقط 22 روز به پایان دوره چهاردهم قانونگذاری مانده بود" وایشان نوشته از هنگام اغاز نخست وزیری او(۷ بهمن) ۲۲ روز به پایان مجلس ۱۴ مانده بود!

http://www.donya-e-eqtesad.com/news/616557/

بنابراین قوام فقط یک روز برای گزارش به مجلسی که اخرین روز عمر کاری خود را می گذرانده وقت داشته است! بنابر این اقای امینی انتظار چه داشته اند؟  در عین حال مجلس ۱۴ پر از عناصر توده ای و غیر قابل اعتماد مثل خود مصدق بود(مصدق در مجلس ۱۴ مخالف اعزام ارتش برای باز پس گیری اذربایجان بود)

 حال نگاهی به صورت مشروح مذاکرات مجلس روز چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۲۶ نشست ۲۵ بیندازیم:
http://mashruteh.org/wiki/images/3/31/Moz_15_25a.pdf

۱ - بیانات آقای نخست وزیر راجع بگزارش عملیات سیاسی دولت نسبت بروابط با دولت اتحاد جماهیر شوروی
۱.۱ نامه مولوتف وزیر امور خارجه شوروی به احمد قوام نخست‌وزیر کشور شاهنشاهی ایران درباره آذربایجان و تخلیه ایران ۴ اسفند ۱۳۲۴
.
.
۱.۲۲ نامه سادچیکف سفیرکبیر شوروی به احمد قوام نخست‌وزیر ایران درباره قرارداد نفت شمال ۲۳ شهریور ۱۳۲۶ برابر با ۱۵ سپتامبر ۱۹۴۷
یعنی قوام ۲۲ گزارش در یکروز در مورد شوروی داده است

---------------------------------------

-در ص ۱۹ ایراد گرفته است که میرفطروس چرا در مورد رد درخواست کمک مالی توسط امریکا "عجز و درماندگی" بکاربرده است. ادمی که روی نفت نشسته ولی مملکت را ورشکسته کرده، فقط درصورت  "عجز و درماندگی" به دریوزگی بیگانه تن در می دهد! لوی هندرسون هم به صراحت به "عجز و درماندگی" مصدق اشاره کرده است

HENDERSON: In June 1953 I was ordered back to the United States for consultation, and since I had had no leave, the Department suggested that I take some on the way back. The situation in Iran had become so complicated that the Department felt it might be better that I delay my return. Iran was in a desperate financial situation.
Mossadegh was also pleading for financial assistance



سخنان علی امینی درمجلس مورد وضعیت اقتصادی در دوران مصدق ۱۸ مهر ۱۳۳۳


از روزیکه دستگاه نفت جنوب خوابید تا امروز یعنی در فاصله مدتی که از عایدات نفت محروم بودیم مخارج مملکت ما از دو راه تأمین شده‌است. یکی از راه مصرف کردند تمام ذخایر ارزی و غیر ارزی موجودی دولت در سال ۱۳۳۰ و بالا آوردن چند میلیارد قرض برای دولت از راه استقراضهای متعدد از بانک ملی و انتشار اوراق قرضه ملی و به جریان گذاردن نزدیک چهارصد میلیون تومان اسکناس که در مرداد ۱۳۳۲ دیگر کفگیر به ته دیگ خورد و دیناری در دست دولت نبود.
دوم از راه کمکهای مخلتف دولت آمریکا بعنوان اصل چهار و کمکهای فوری و بلاعوض.

روزیکه آقای دکتر مصدق زمامدار شد وضع خزانه مملکت بقرار زیر بود: 
بدهی دولت به بانک ملی و حسابهای مختلف: ۷،۴۷۲،۵۰۰،۰۰۰ ریال بود و روزی که دولت دکتر مصدق افتاد وضع خزانه بصورت زیر درآمد: 
بدهی ببانک ملی ایران بابت تنخواه گردان ۱،۸۱۴،۲۶۸،۰۰۰ ریال. 


بدهى به بانك ملى ایران بابت حساب شماره ۳: ۰۰۰، ۰۰۰، ۷۵۰ ریال.
بدهى سنواتى دولت به بانك ملى ۰۰۰، ۸۱۳، ۹۰۰، ۱ ریال.
بابت اسناد خزانه ۰۰۰، ۵۳۲، ۴۸۹ ریال.
بدهى به حساب عطیه ملوكانه ۰۰۰، ۶۵۹، ۱۲ ریال.
بدهى به حسابهاى داخلى ۰۰۰، ۵۱۶، ۴۰۱، ۴ ریال.
بدهى به قسمت نشر اسكناس ۰۰۰، ۰۰۰، ۴۰۰، ۱ ریال.
كه فقط با استفاده از قانون افزایش سرمایه به بانك ملى به طور مصنوعى مبلغ ۰۰۰، ۸۱۳، ۹۰۰، ۱ ریال از مجموع بدهى دولت در زمان حكومت دكتر مصدق كسر شده است. به طور كلى در مدت ۲۷ ماه زمامدارى آقاى دكتر مصدق فقط براى پرداخت مخارج جارى دولت ۰۰۰، ۴۶۲، ۴۲۶، ۴ ریال كسر عمل داشتند كه از محلهاى زیر این كسرى تأمین گردیده است. از بانک ملى بابت حساب تنخواه گردان (از محل نشر اسكناس) ۰۰۰، ۸۴۷، ۴۱۳، ۱ ریال، بابت حساب شماره ۳- ۰۰۰، ۰۰۰، ۷۵۰ ریال، از محل ۱۴ میلیون لیره پشتوانه ۰۰۰، ۳۰۰، ۴۵۲ ریال، از محل ۵ میلیون لیره سازمان برنامه ۰۰۰، ۶۲۵، ۲۵۲ ریال، از محل فروش اوراق قرضه ملى ۰۰۰، ۳۳۵، ۳۷۳ ریال، از محل لیرههاى ودیعه در بانک ملى ۰۰۰، ۳۷۵، ۱۳۵ ریال، از محل هم ارز و دولارهاى دریافتى از صندوق بینالمللى ۰۰۰، ۵۰۷، ۲۹۵ ریال، از محل موجودى حسابهاى داخلى ۰۰۰، ۴۷۳، ۷۵۳ ریال. این ارقام تابلوی تمام نمای اقتصاد بدون نفت است که مدعی هستند در حکومت آقای دکتر مصدق بنتیجه رسیده‌است 
روزی که آقای دکتر مصدق از عایدات نفت صرفنظر کرد میزان کل عوائد ایران از راه حق الامتیاز و غیره بابت سی میلیون تن نفت استخراج شده جنوب فقط ۱۶ میلیون لیره بود جای این ۱۶ میلیون لیره را دکتر مصدق نتوانست با صرف تمام ذخائر مملکت پر کند

صادرات سم گاو و تخم خشخاش 
تحت عنوان اقتصاد بدون نفت  و گدایی از امریکا بغیر از عجز چیست؟


-------------------------------

-در صفحه ۲۲-۲۳ ادعا می کند که به گواهی یادمانده دین آچسن بریتانیا این گفتگوها را با بن بست روبرو کرده بود نه مصدق!
اولا خودشان نوشته اند که گفتگوها تا مهر ۱۳۳۰  با بن بست روبرو شد. بعد این تاریخ چه؟ بازهم انگلیس عامل بن بست بود؟ حال ببینیم اسناد چه می گویند:

دکتر فواد روحانی در صفحه ۳۸۰ کتاب «زندگی سیاسی مصدق در نهضت ملی ایران» رد پیشنهاد مشترک امریکا و انگلیس برای حل بحران نفت توسط مصدق را یک «تاسف» قلمداد کرد و در جلسه دیگری آنرا «یک اشتباه بزرگ» قلمداد نمود. دکتر محمدعلی موحد در صفحه ۶۷۲ کتاب «خواب آشفته نفت» می‌گوید: به نظر می‌رسد که موضع منفی مصدق در برابر پیشنهاد تجدید نظر شده امریکا بریتانیا اشتباه بود. دکتر پرویز مینا از مدیران حقوقی بلند پایه نفت ایران در صفحه ۳۴۲ کتاب «نگاهی به….» نوشته، جلال متینی گفته است: به عقیده من بزرگ‌ترین خطایی که دولت مصدق کرد همین «رد پیشنهاد مشترک» بود.





---------------------------


-در ص ۲۶  ،نقش افشارتوس در پاک سازی سران و افسران ارتش را داوری میرفطروس میداند در صورتی که حتی مصدق الهی چون  پورنجاتی هم در کتاب تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران(۵۳-۵۸ جلد اول) به صراحت به نقش مصدق و افشارطوس در پاک سازی سران و افسران ارتش  اعتراف می کند.









==============================================================================


حال بپردازیم به بعضی اظهارات ایشان در برنامه VOA 

 
http://www.youtube.com/watch?v=dvN-4Ec_7UY
طبق معمول امینی از مناظره گریزان است وتریبون یکطرفه میخواهدتا دروغ سر هم کند وگرنه قبلا به پیشنهادمکرّر ِآقایان بهرام مشیری ومحمدامینی برای انجام مناظره«باهرکس وهرجا»، پاسخ مثبت داده شده بود :"با توجه به پیشنهادمکرّر ِآقایان بهرام مشیری ومحمدامینی برای انجام مناظره«باهرکس وهرجا»، دو تن از اعضای گروه«شاهنامه وایران»درراستای تلاش های فرهنگی خود در راه غبارزُدائی ازتاریخ وفرهنگ ایران، آمادگی خود را برای برگزاری مناظره با آقایان بهرام مشیری و محمّدامینی ابراز می دارند تا ضمن نشان دادن جعلیّات تاریخی نویسندهء کتاب«سوداگری باتاریخ» وروشنگری دربارهء برخی ازشخصیّت ها وحوادث مهمّ تاریخ معاصرایران،پرده ازچهرهء«سوداگران واقعی تاریخ» برافکنده شود.
گروه«شاهنامه وایران»امیدواراست که آقایان بهرام مشیری ومحمدامینی با پذیرفتن این مناظره درتلويزيون ايران آريايی، تلویزیون پارس،  و يا در هر راديو تلويزيون ديگری، درفضائی شهروندانه ودموکراتیک،به غنای آگاهی های تاریخی وملّی، یاری نمایند.
گروه شاهنامه وایران"



فقط چند نمونه از اظهارات ایشان در برنامه VOA :
۱- در دقیقه ۱۲ میگوید که صحبتی از ملی سازی صنایع داخلی تا ۲۵ سال بعد در دنیا انجام نشد. ایشان بی اطلاع است.
در  روسیه ۱۹۱۸، بولیوی ابتدا ۱۹۳۷، مکزیک ۱۹۳۸(مصدق برطبق گزارش لوی به قرارداد غرامت نفت مکزیک-انگلیس توجه نشان داده و انرا مطالعه می کرد) صنعت تولید نفت قبل از ایران ملی شده بود. صنایع نفت عراق در ۱۹۶۱، برمه و مصر ۱۹۶۲، اندونزی و ارژانتین ۱۹۶۳، پرو ۱۹۶۸
ملی شدند.
 ۱۹۵۵ کانال سوئز ملی شد، ۱۹۵۸ صنایع برق و نفت ارژانتین ملی شد، ۱۹۵۲ صنایع مترو ارژانتین ملی شد، ۱۹۵۳  Air India ملی شد، ۱۹۶۱ زیرگروههای شرکتهای نفت خارجی در سریلانکا ملی شد،۱۹۵۷ شرکت معدن LKAB سوئد ملی شد و.....


۲- در دقیقه ۱۴:۱۴ میگوید با توقف در امد نفت دولت ناتوان نشد. دروغ محض است ودر بالا مفصل توضیح داده شد. درخواستها و التماسهای مکرر مصدق از امریکا برای وام با پاسخ منفی روبرو شد. حقوق ها ماهها عقب افتاده بود( یکی از علل رویگردانی نیروهای شهربانی در ۲۸ مرداد همین چند ماه حقوق نگرفتن بود). بجای حقوق در مواردی کیسه سیمان میدادند! حتی حاضر شد نفت نصف قیمت بفروشد.  کار به چاپ بیش از ۳۰۰ میلیون اسکناس بدون پشتوانه و بدون اطلاع ونظارت مجلس کشید!
«مصدق هنگام تسلیم این نامه‌ها به هندرسون، سفیر امریکا، گفته بود: «ایران گدایی هدیه و بخشش نمی‌کند؛ [بلکه] فقط از دوست خود وام می‌خواهد. اگر امریکا مایل باشد، ایران آماده و علاقمند است در ازای کمک امریکا، تمام نفتی را که درحال‌حاضر موجود دارد، با پنجاه‌درصد تخفیف به امریکا بفروشد»  888.10/1–2952: Telegram  No. 153


وضعیت جوری خراب شد که برای فروش نفت نصف قیمت به اقمار شوروی، ماده هفت قانون خلع ید را حذف کردند!