امیرشاهی نقدی یکطرفه بر کتاب محمد امینی نوشته و کلی اتهام و دشنام نصیب میرفطروس کرد.
امیرشاهی با توهین و افترا در این مقاله نالازم درگیری نالازم تری را شروع کرد.مقاله ای که هیچ ضرورتی هم به انهمه دشنام و تهمت نبود. میرفطروس پاسخی در خورو مودبانه با توجه به مقاله اول امیر شاهی نوشت. اما هتاکی نامه امیرشاهی در پاسخ به میرفطروس دیگر فقط از یک «خان» زاده(اقازاده قدیم) بر می امد بس! و هرچه دل تنگش میخواست صادر کردو وه که چه دل تنگی داشت!
ایشان و امثال ایشان متولیان فرهنگی ما بودند که کارمان به جمهوری اسلامی کشید.
سایت گویا هم در پی سیاست ان رسانه و ازادی اطلاع رسانی و قانون حاکم بر مطبوعات انلاین و برای حفظ تعادل و بی طرفی، هتاکی نامه امیرشاهی را منتشر و در عوض پاسخ میرفطروس را توقیف کرد! تیغ سانسور یک طرفه گویا بجایی رسیده که حتی کامنتها را نیز حذف میکند. افرین بر این استقلال رای وپیروی از اصل ازادی بیان!
سایت گویا در همین راستای قبلی و برای جلوگیری از بگومگو!، پاسخ میرفطروس را کماکان در حبس نگاهداشت ولی مفرح نامه ملیجک اشراف را نیز منتشر کرد که نه مکتوب و نه کاتب در شأن پاسخی نیستند! اما برای تنوین، نکته ای در خور گوشزد است. ملیجک دربارایشان مینویسند :
«شما که میفرمائید کتابتان در آستانه چاپ پنجم است، پس قبول دارید که هنوز کتابتان به دست همۀ خواهندگانش نرسیده. پس خانم امیرشاهی میتوانست هنوز کتاب را ندیده باشد و یکی از منتظران چاپ پنجم باشد»
این استدلال دشمن شکن فقط از ملیجک بر میاید و بس!
وقتی امیرشاهی منتقد و نویسنده که کارش مطالعه و نقد است کتاب میرفطروس را نخوانده ولی کتاب منتقد وی را -که سالها پس از چاپ اول و دوم و سوم کتاب میرفطروس چاپ شده- میخواند و به به و چه چه میزند و به کتاب نخوانده میرفطروس، انچه شایسته و بایسته خود است می بندد، معنی ان چیست؟ ایشان منتظر چاپ پنجم است؟!
ایشان چطور بخود جرات میدهد در مورد کتابی که نخوانده وموضوعی که تبحری در ان ندارد، اظهار نظرکه سهل است دشنام بگوید و اشرافی گری و«خان» بازی اش را برخ بکشد؟! خودشان که دیگرکنار رفته اند ولی تبرائیان و چگینی ها و ملیجکشان را جلو فرستاده اند!
کجای دنیا منتقدی! کتاب ِ نخوانده و نویسنده ان را به رگباردشنام و اتهام می بندد؟
کجای دنیا یک مسخره ومطرب به بزرگان ادب و تاریخ مانند میرفطروس ، جلال متینی ، حمید شوکت، هوشنگ وزیری و مصباح زاده و خویی و.... چنین اتهاماتی میزند که ه.خ میزند؟ چرا به مسخره ها اجازه نخبه کشی میدهید؟ بقول شاملو اینها دریوزه اند در پی کف نانی!
نخبه کشی راباب نکنید! که شترش هنوز هیچ نشده در جلو منزل شما خوابید! نخبه کشی را باب نکنید!نسل ما در کشاکش دهر ابدیده شده و حرفه ایست!
مورد بی مورد دیگری که مُغرضان بر ان تاکید مداوم میکنند برداشت به قصد سوء نیت انها ازاستفاده میرفطروس از کلمه« طناز» در مورد امیرشاهی است.
مگر بار اول است که کسی طنزنویس را طناز خطاب میکند. مگر بار اول است که کسی امیرشاهی را طناز خطاب می کند که فدائیان ایشان «یا مرگ یا امیرشاهی» گویان میرفطروس را نشان رفته اند! حداقل قبل ازحملات ناجوانمردانه اشان زحمت جستجوی در گوگل رابه خود ندادند. مثلا:
فرهاد حسین زاده طنز پردازان چه زن و چه مرد ازجمله امیرشاهی را «طناز» خطاب کرده
بتول عزیزپور: او(امیرشاهی) اساساً در تمام نوشته های خود نویسندهای طناز است
خود هادی خرسندی بارها طناز معرفی و خطاب شده از جمله بی بی سی
رامین کامران که حتما معرف حضور است طنز نویسان را طناز خطاب می کند
جویی انصافم آرزوست
اما در مورد آقای امینی:
آقای امینی صراحتا تاریخ جعل میکند و در نقدی مختصر موارد بسیاری از جعل تاریخ را نشان دادم. قست دوم را هنوز منتشر نکرده ام.
ﺧﺎﻧﻢ اﻣﯿﺮ ﺷﺎھﯽ ﻧﯿﺰ ھﻤﭽﻮن ھﻢ ﺳﻨﮕﺮ ﻓﻌﻠﯽ وﻣﺨﺎﻟﻒ ﭘﯿﺸﯿﻦ ﺷﺎن اﻗﺎی اﻣﯿﻨﯽ ﻧﻘﺼﺎن ﺷﺪﯾﺪ اطﻼﻋﺎت ﺗﺎرﯾﺨﯽ دارﻧﺪ. ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻣﺨﺘﺼﺮ از اﺷﺘﺒﺎھﺎت ﻓﺎﺣﺶ اﻗﺎی اﻣﯿﻨﯽ دراﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮرﺳﯽ ﺷﺪه اﺳﺖ. واقعیت امر اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ اﻗﺎی اﻣﯿﻨﯽ اﻧﻘﺪر اﺷﺘﺒﺎه دارﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﺨﺼﻪ از ﻧﻘﺪ انهادﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪه ام
کلید واژه ها: مهشید امیرشاهی - میرفطروس - هادی خرسندی - امینی
آفرین بر شما. کامل و دقیق نوشتید.
پاسخحذفسایت گویا دقیقا کامنت های مخالف را حذف می کند. چه باید کرد؟
پاسخحذفدوست عزیز
انها پول و شهرت کاذب و تریبون دارند ومانداریم. اما انچه ما داریم: حقانیت ، قلمی برا و ایمان به حقیقت و استواری
باید نوشت و نوشت و حقیقت را گفت و در انتشار وسیعشان کوشید.حتی اگر انتشارشان در مقیاس کم باشد قطره قطره جمع گردد.
خانم امیر شاهی و دیگران که کتاب علی میرفطروس را مثلا "نقد" کردهاند هر چه خواستند گفتند جز نقد کتاب. این منتقدین از جمله خانم امیر شاهی به خوبی اثبات کرد که از نقد کتاب هیچ سرشته ندارند. همانطور که خود خانم امیر شاهی اعتراف کرد که این کتاب را نخوانده من احتمال میدهم که سایر "منتقدین" نیز کتاب میر فطروس نخواندهاند.
پاسخحذفخانم امیر شاهی، روی سخنم با شما است، اگر گذارتان به کتابخانه ای افتاد زحمت بکشید نیم نگاهی به ژورنالهای آکادمیک بیاندازید. معمولان در این ژورنالها چند صفحه اخر به نقد کتاب اختصاص داده شده است. لطف کنید ببنید آیا در کشورهای پیشرفته نقد کتاب میکنند یا نقد نویسنده؟ در جای دیگر دیدم آقایی که ادعای "رشنفکریش" گوش فلک را برده میر فطروس را میر میسموس یا میر پطروس خطاب کرده بود. خجالت بکشید. شما نقد کتاب میکنید یا عقده گشایی میکنید؟
و اما پیشنهادی به آقای میر فطروس. من کتاب شما را خط به خط خواندم و استفاده کردم. جواب اینها را ندهید. بسیاری از اینها چیزی برای گفتن ندارند و از روی حسادت یا خود نمایی و یا دلیل شخصی دیگر این طور میکنند.
دست تعدی دراز کرد و بیهده گفتن آغاز و سنت جاهلان است که چون به دلیل از خصم فرومانند سلسله خصومت بجنبانند.
پاسخحذفآی مردم بدانید من آنم که مصدق بود پهلوان
پاسخحذفDROUD BAR ALI MIRFETROS DAR JAVAB MALIJAKاز همه محروم تر خفاش بود/ کو عدوی آفتاب فاش بود».
پاسخحذفبا احترام به جناب آقای میرفطروس. به باور بنده خود ایشان هم باور ندارند که آنی هستند که پیروان ایشان میپندارند. چه فرق میکند که کسی در کتابی قطور بر چه مبنایی آنهمه اشتباه اندر اشتباه را پشت سر هم ردیف کرده باشند و لاجرم به نتیجه گیریهایی خنده دار رسیده باشند؟ شماها چه اسبابی را در حضرت ایشان فراهم میبینید که در این ایشان القابی تقدیم کنید که در این استعداد، سطح و میزان بنیهٔ فکری و بضاعت علمی، تا بدانجا که انگاشته اید، اساساً نیست. بنده بشدت از این سرکار خانم گرامی گله مندم که چرا انگشت روی فقر مادی ایشان گذاشته اند؟ کاری زشت و نکوهیده. آقا آقای میرفطروس عزیز و اندیشمند هستند نه در آن سطحی که مرتکب آنهمه اشتباه فاحش نشده باشند.
پاسخحذفدوست گرامی
حذفاگر واقعا معتقدید که کتاب ایشان اشتباهات فاحش دارد، چرا خود دست به قلم نمیبرید تا انها را نشان دهید؟ من نیز دراین راستا با بیش از ۶۵۰ رفرانس در مورد دکتر مصدق در خدمت خواهم بود تا استنتاج نزدیکتری به واقعیت استخراج شود
متأسفانه این شیفتگن مصدق چنان فضایی را به وجود آوردهاند که اگر کسی جرات کند تا مصدق را به نقد بکشد باید وصیت نامه خود را هم بنویسد. و جالب تر این که این حضرات شیفته شده کیش شخصیت درست کردهاند و دم از دموکراسی هم میزنند
پاسخحذفfahashi wa tahghir Jomhori Eslami ra shad mikonad
پاسخحذفبا درود به دوستانی که بنده را نوازش فرموده اند، شما که ۶۵۰ استناد ارجاعی دارید لطف کنید به سرعت برق اینها را به مرادتان برسانید مگر شاید تا حد فروغ پیه سوزی در آن تونل تاریکی که بدان نام آسیب شناسی گذاشته اند و دورش سینه میزنید، پیش پایتان را روشن کند. دوستان صحبت از واژهٔ "آسیب شناسی " خود نیازمند برخورداری از تحصیلاتی آکادمیک در رشتههایی از علوم انسانی مدرن است و ید طولایی از نتیجهٔ سالها تجربه و تبحر در حداقل یکی دو شاخه ازچنین رشتهها یی را طلب میکند تا جرات کرد از این واژه هااستفاده کرد که داری بار و تعریف وسیع علمی هستند . ماها که همگی ضمن احترام به ایشان میدانیم که این آقا از همهٔ بضاعتها و توانمندیهای ناشی از دانشهایی که به ایشان حتی اجازهٔ ورود به چنین قلمروهایی را بدهند، محروم بوده اند و همچنان نیز و وقتی هم که خواستند نامی آب انباری دست و پا کنند، از هر کوی و برزان شنیدند که این قصه کهنه است جان برادر. باز هم گفته باشم که بنده احترام ویژهای برای ایشان قائلم در حدی که هست و نه در آن قامتی که آرزو میکنید باشند. نکند قرار است پیش زمینه ها، پس زمینهها و میان پردههایی که بهر دلیل و علّت ،انگیزهٔ تبادر ایشان برای دست زدن به آن نوشته - و نمیگویم کاری تحقیقی که از چنین ارزشی اساساً برخوردار نیست- بوده است را بکلی منکر شویم؟ در نهایت انتخاب و آزادی تألیفی داشته اند و صدها جا ایشان را متوجه اشتباهاتشان کرده اند. مگر قرار است ایشان از هر اشتباه و لغزشی مبری بوده باشند؟ مگر اگر قرار باشد مصداق همانی که بوده است معرفی شود، چه بت و بتهایی را از چه کسانی زمین گیر میکند؟
پاسخحذفدوست گرامی بجای پذیرش دست دوستی من و کار مشترک برای روشنگری، جا زدید وبه روضه خوانی پرداختید!
پاسخحذفشما میفرمایید« صدها جا ایشان را متوجه اشتباهاتشان کرده اند» شما ده تای انرا نشان دهید! صدها جا پیشکشتان!. لطفا به سوالاتی که میرفطروس بارها در مقالات اخیرش مطرح کرده پاسخ بدهید
اساسی ترین ِ آن سئوآلات چنین بود:
1-«شکوفائی ِ حضورروحانیّت در دوران حکومت مصدّق»(بقول مهندس عزّت الله سحابی) ویا ظهور ورشد«روشنفکران ملّی-مذهبی»دراین زمان،چه پیوندونسبتی با اندیشه های سیاسی دکترمصدّق داشته است؟
2- باتوجه به خلع سلاح كامل نيرو هاى زبدۀ«گارد شاهنشاهى»توسط مصدّق ودستگيرى وبازداشت افسران عاليرتبۀ منسوب به كودتا(در25مرداد32)،آیا-اساساً- مخالفان نظامى مصدّق،نیرو و توان لازم برای انجام کودتا در28مرداد را داشتند؟ بابك اميرخسروى،عضو برجستۀ حزب توده كه خودشاهدوناظررويداد28مرداد32بود-،ضمن احترام عميق به دكتر مصدق،تأكيد مى كند:
-«هيچ واحدمنظم ارتشى درماجراى روز28مرداد32،شركت نداشت».
3-از اين گذشته، نگاهی تازه به رويدادهای شب 25 مرداد 32 و چگونگی بازداشت چند ساعتهء دكتر فاطمی، مهندس زيركزاده و مهندس حقشناس،ما را با پرسشهای تازهای روبرو میسازد.سخن مهندس زيركزاده دربارهء بازداشت دكتر فاطمی و…، بسيار تأمّل برانگيز است، گویی كه «كودتاچيان» بازداشتشدگان رابه «پیک نیک» میبُردهاند. به روایت مهندس زیرکزاده:
-«هیچ گونه نگرانی و اضطرابی نداشتیم و دکتر فاطمی و حقشناس که هر دو جوکگو [بوده] و قصّههای خوشمزه میدانستند، میگفتند و میخندیدیم»!
4-پس از دستگيری «ارنست پرون» (از عوامل دست اول و جاسوس انگلیس در دربار) در صبح 25 مرداد 32 توسّط سرهنگ اشرفی (فرماندار نظامی مصدّق در تهران) و با توجـّه به سوابق «ارنست پرون» و كشف وسايل جاسوسی در اقامتگاه وی، چرا مصدّق ـ قبل از 28 مرداد ـ «پرون» را آزاد و در عوض، فرماندار نظامی خويش (سرهنگ اشرفی) را بازداشت كرد؟
5– بقول عموم شاهدان و صاحبنظران: در28 مرداد32 ، هر پنج واحدِ ارتش، مستقر در پادگانهای تهران، به دکتر مصدّق وفادار بودند و نیروهای هوادار کودتا،حتّی برای اجرای یک عملیّات محدود شهری نیز نیروی لازم نداشتند آنچنانکه بقول سرهنگ غلامرضا نجاتی (هوادار پُرشور دکتر مصدّق): «در نیروی هوائی، بیش از 80 در صد افسران و درجهداران از مصدّق پشتیبانی میکردند و افسران هوادارِ دربار با همۀ کوششی که کرده بودند، نتوانستند حتّی یک نفر خلبان را برای پرواز و سرکوب مردم، آماده کنند… در25تا28مرداد32 در تهران 5 تیپ رزمی وجود داشت و صدها تن افسر و درجهدار در پادگانها حضور داشتند، ولی کودتاچیان با همۀ کوششی که به عمل آوردند نتوانستند حتّی یکی از واحدها را با خود همراه کنند…».
6- در اینصورت،باتوجه به اصرار برخی ازیاران دکترمصدّق ،خصوصاً دکترفاطمی،مبنی برایجاد«ستادمقابله با کودتا»ولزوم توزیع اسلحه دربین نیروهای حزب توده، امتناع حيرت انگيز دكتر مصدّق درمقابله با«كودتاچيان »وخصوصاًدعوت مصدّق از هوادارانش براى ماندن درخانه هاوعدم هرگونه تظاهرات ضدسلطنتی در روز28مرداد، چرا؟وبه چه معنابود؟
7-با وجود مخالفت شديد سرتيپ رياحی، رئيس ستاد ارتش مصدّق و ديگران، چرا سرتيپ محمّد دفتری (که معروف به همدستی با«كودتاچيان» بود) به دستور و اصرار مصدّق، ضمن حفظ رياست نيروهای مسلّح گمرك،به رياست فرمانداری نظامی تهران ونیزبه رياست شهربانی كلّ كشورمنصوب شد؟ وبدین ترتیب،بازوهای سه گانهء مسلّح ِ دولت مصدق،بدستور ِشخص، دکترمصدّق دراختیارمخالفان او قرارگرفت؟
8- آيا اين اقدامات،نشانهء«نقش و نقشهء ديگر ِ مصدّق درروز28مرداد»نبود؟
این سوالات برای نخستین بار مطرح شدهاند است و بسیاری از ما ایرانیان در برابر آن آمادگی نداشته و غافلگیر شدهایم. دلیل غافلگیری ما این است که متاسفانه بسیاری از ما ایرانیان ذهن تحلیل گر نداریم. ما عادت داریم به ما دیکته کنند. و وقتی خلاف آنچه که قبلان به ما دیکته شده را میشنویم از جا درمیرویم. ما انتقاد را شخصی میگیریم و به حیثیت مان بر میخورد. ما یا عاشقیم یا متنفر. ما دنیا را سیاه و سفید میبینیم. ما نمیتوانیم کارهای سودمند و خطاهای مصدق را کنار هم بگذاریم و به یک قضاوت عادلانه برسیم. ما یا باید عاشق مصدق باشیم یا متنفر از او. انتقاد از مصدق بی معنی است.
حذفشما که باز به مرجع تقلیدت و مولایت اقتدا کردی؟ آقا از خودت هم حرفی بزن. این پرسشهای ایشان بر مبنای هیچ رویدادی که در عالم واقع، واقع شده باشند بنا نشده اند.آنهمه اسناد دندان شکنی که وقتی میر فطرسها هنوز پستان به دهن آموختن را طی میکردند، دیگران حتی جزئیترین آن اسناد کودتا را جمع آوری میکردند و در اختیار داشتند و حالا که خود پشت پردههای اصلی کودتا نیز به آنها معترفند را رها کرده اید و از آن همه ادلهٔ روشن تر از روز توضیح المسأل حاج آقا را به رخ میکشید؟ دست دوستی به سوئ کسی دراز کن که پیشاپیش انتظار مریدی از او نداشته باشی. بگذار یک سری از ناگفتهها سر به مهر بماند، از آن دست ناگفته هایی که چه جوجه اندیشههایی با خواندن چند کتاب، آنهم در عنغوان جوانی در رؤیا داشتند تا کلید دروازههای شهر و دیار خود را به نسل خلف استالینها بدهند.
پاسخحذف
حذففکر کردی همه مثل مصدق الهیان پیشوا و مقتدا دارند و نوندونی اش کردند؟با خودت هم که حرف زدم ، روضه خوندی! جا زدید وبه روضه خوانی پرداختید!
شما که میفرمایید« صدها جا ایشان را متوجه اشتباهاتشان کرده اند» شما ده تای انرا نشان دهید! صدها جا پیشکشتان! بجای پاسخ روضه خوندی!
انها که بقول شما موقعی که میرفطروس پستانک دهنش بود اسناد!(: جمع میکرند و ماحصل کارشان جمهوری اسلامی و قهرمانان پوشالی و دروغین مثل خسرو روزبه جنایتکار و فاطمی شارلاتان و کریمپور بود!
بزگترات رو به صلابه کشیدیم تو که دیگه جای خودتو داری!
این پرت و پلاهای« بگذارسربسته بماند» و ... بدرد خوت میخوره!هیچی تو چنته ات نیست وگرنه تاالان خواجه حافظ شیرازی رو هم خبر کرده بودی!
درود بر آقای میر فطرس
پاسخحذفاگر مصدق نبود اینها از خایههای باقر آویزون میشدند؟من مصدق را نه از باورها و اعتقادات بلکه از طرفداران اسلامیست و توده یی و کمونیست شناختم من مصدق را نه در میان برگهای تاریخ بلکه از لشکر کشیهای هر ساله چماق بدستان عاشورای ۲۸مرداد شناختم من مصدق را نه با نام شرکت ملی نفت که از شرکای شرکتهای چند ملیتی روس و انگلیس و جمهوری اسلامی شناختم به راستی مصدق کیست؟
براستی که جای برخی دوستان و طرفداران جناب میرفطروس در این میان خالی است که به دفاع از حضرت استاد بپردازند. (به خصوص سازنده سایتشان)
پاسخحذفما که یادمان هست یک موقعی گندش درآمده بوده که استاد میرفطروس با اسم مستعار به مخالفینشان پاسخ می دهند و خودشان برای خودشان مقالات ستایش آمیز می نوشتند. نیمروز، شماره 422،جمعه 6 تیرماه 76، ص 33 -دکتر مسعود شاه حاتمی! نامی به ستایش از استاد میرفطروس پرداخت. مدتی بعد نوشته دکتر حاتمی با حذف چند سطر، تحت عنوان " بى پروایى در نقد تاریخ" ، جزو آثار قلمى آقاى میرفطروس، زینت بخش كتاب هفت گفتار شد.
این کلکها دیکر قدیمی شده
حذفآقایاخانم قوزک،صداقت وشرافت هم چیزخوبی است
خود ِمیرفطروس دربارهء آن مقاله وآن نام مستعار به روشنی پاسخ داده،
وازجمله گفته اند:
احمدافرادى،مدت هاست كه«کَفنى از دروغ مى بافد»،او دربارهء توهين به استاد
عبدالحسين زرين كوب،صادق هدايت،سعيدى سيرجانى و من، سكوت مطلق يا تاييدآميزمى
كند اما نام مستعار ِِپاسخ من را - بارها- شيپور ِ آوازه گرى هاى خويش مى
سازد، بى آنكه اشاره كند كه آن پاسخ-اساساً- دردفاع ازاستاد عبدالحسين زرين
كوب،صادق هدايت و سعيدى سيرجانى بوده واگرنام من نيزدركناراين عزيزان آمده
بخاطرانتقادودشنامى بوده كه دركنارآنان به شخص من شده است،درخطاب به افرادى
وهمدستان اوست كه فردوسى بزرگ گفته است:
شما را به دیده درون شرم نیست
ز راه خرد مهر و آزرم نیست
یعنی چی؟
حذفبلاخره آقای میرفطروس با نام مستعار در دفاع از خودشان مقاله نوشته اند یا نه؟
خودشان از خودشان تعریف کرده اند یا نه؟
صداقت و شرافت قطعا چیز خوبی است..
مخالفان میرفطروس و شرافت و صداقت؟ خود شما چرا مستعارید؟
حذفپیغمبری دیگری ظهور کرده است. شاید هم خداست. نامش علی میرفطروس است. شما هم کشف کردید که مخالفان این خدای جدید نه شرف دارند، نه صدافت.... هر چه از صداقت و شرف است نزد میرفطروس و طرفدارنش است.
حذفشکر که ایشان و طرفدارانشان سرتا پا شرافت و صداقت هستند.
آقای میرفطروس در پی بحث با خانم آزاده سپهری، با نام مستعار دکتر! مسعود شاه حاتمی در حمایت از خودشان! مقاله ای در نشریه نیمروز می نویسند. در این مقاله دکتر شاه حاتمی! استاد میرفطروس را در کنار صادق هدایت و دکتر زرین کوب می نشاند تا شاید اندکی خانم آزاده سپهری را مرعوب کند و البته از چسباندن اسم خودشان به بزرگان اندکی اعتبار کسب کنند.
اندکی بعد حضرت استاد همان مقاله را با حذف تعریف های خودشان از خودشان! در کتاب هفت گفتار چاپ می کنند. اندکی بعد گندش در می آید. در این میان یکی از مخالفان بخت برگشته حضرت میرفطروس! به نام احمد افرادی به این موضوع اشاره میکند.. آن وقت است که بار دیگر استاد کشف می کنند! که علاوه بر آزاده سپهری احمد افرادی نیز به بزرگان این سرزمین کسانی مثل صادق هدایت، دکتر زرین کوب، توهین کرده است. البته استاد دیگر رویشان نشده بود که با اسم مستعار؛ مثلا دکتر بز هندی! از خودشان تعریف کنند و پته احمد افرادی را بزنند.
بله صدات و شرافت گرانبهاست به شرط آنکه ذره ای از آن موجود باشد.
بقول بهار «من ادیب به این لات بی پدر چه گویم» جنابعالی ظاهرا به ازاده سپهری و توده ای جماعت را اشنایی ندارید خدمتشان! برای اشنایی همین مطلب کافی است:
حذفhttp://azadeh-sepehri.blogspot.co.uk/2012/07/blog-post_23.html
من ازاده سپهری را از مقاله میرفطروس شناختم.
با یک چنین «افرادی» ادم عاقل مستقیم درگیر نمیشود! چرا خود جنابعالی مستعارید؟ اینجا که دیگر توده ای نداریم! چرا با نام واقعی نمی نویسید؟
می بینید خیلی راحت به دیگران فحش می دهید... لات بی پدر و مادر.. مخالفان میرفطروس و شرافت و صداقت؟ آب نمی بینید و گرنه شناگر قابلی هستید اگر دستتان می رسید همه مخالفانتان را از دم تیغ می گذارندید.. فرقی با آن توده ای های قدیمی ندارید.. فقط بلدید انگ بزنید تا شاید کسانی تنها جرمشان این است که مانند شما فکر نمی کنند را ساکت کنید.
حذفاول: خانم آزاده سپهری توده ای نیست.. حتی اگر توده ای هم می بود چیزی را عوض نمی کرد. گذشت آن موقعی که امثال شما با برچسب زدن می توانستند مخالفانشان را ساکت کنند. لینیکی هم که داده اید کار نمی کند.
(مطمئن هستم اگر کار هم می کرد نکته مهمی در آن می بود) نیازی هم نیست برای شناخت آزاده سپهری به نظریات آقای میرفطروس رجوع کنیم. کافی است سر به وبلاگ ایشان بزنیم.
دوم: آن آدم عاقل که قاعدتا حضرت استاد علامه دکتر پروفسور میرفطروس باشد با نام خودش مشغول بحث با خانم آزاده سپهری بود. قافیه که تنگ شد و منطق ایشان از کار افتاد، ناگهان یکی از مریدان شمیشر چوبیش به نام دکتر مسعود! حاتمی! از تاریکی درآمد و چنین نوشت: "... مقاله حاضر ضمن پاسخگویى به بى پروایى ها، بى اخلاقى ها و بى اطلاعی های منتقد، در عین حال اداى دینى است به صادق هدایت، سعیدى سیرجانى، استاد عبدالحسین زرین كوب و میرفطروس، زیرا جان بیدار ما ، روشن از همت بلند آنان و دیگر عزیزان است..."
به طور ساده جناب دکتر میرفطروس خودشان را در کنار سعیدی سیرجانی و زرین کوب و صادق هدایت نشانند و فرمودند جان بیدار ما! (یعنی جان میرفطروس) روشن از همت بلند کسانی مثل میرفطروس (یعنی خودشان!) است!؟
سوم: من به همان دلیل مستعار هستم که خود شما با نام مستعار می نویسید. فکر نمی کنم آدم عوضی! اسم و فامیل جنابعالی باشد. اما بنده هر چه که هستم در همین جا فقط با نام قوزک! فعالیت می کنم. نمی آیم فرضا با نام مستعار دکتر! صمصام خان! در ستایش از نظریات خودم کامنتی بگذارم و در آن بنویسم این نوشته برای دفاع از مقام رفیع جناب قوزک می باشد. که جان بیدار همه ما روشن از تلاشهای ایشان است.
حذفبحث را تفسیر به مطلوب کردید؟ بهار در درگیری با ادمهایی مثل مخالفان بی چاک و دهان میرفطروس چنین میگوید! بحث با اینگونه بزعم بهار افراد «لات بی پدر» بی حاصل است و در همان ابتدا میرفطروس ادیب مغلوب است نمونه اش را برایت گذاشتم. نمونه های دیگرش هاری خروسقندی و موجود مجعولی بنام نوشین است. اگر مستعار نویسی بد است چرا خودتان مستعارمینویسی؟ فردا اگر هویتت اشکار شد باید چماقش کرد؟ هر کسی دلایلی برای مستعار نویسی دارد که برای خودش محترم و حتی شاید حیاتی است و نباید وارد این مبحث شد انطور که مخافان میرفطروس یشوند. باید مطلب را نقد کردبه فرد چکاردارید؟ به امیرشاهی چه ربطی دارد میرفطروس فقیر بوده و...؟
لینکی هم که دادم درست است واز براوزردیگری استفاده کنید!
جالبه که توده ایشایی که از ترفن تهایی عی میرفطروس دفاع می کنید، از ترفندهای توده ایی گله دارید ! حرف خودم را خودم بر میگردانید! این ترفند کثیف این است که بجای نقد مطلب به نویسنده حمله می کنند که دیگر جرات حمله به جعلیات و مقدسات انها را نکند!
موقعی که سپهری به بزرگان ادب این کشور اهانت می کرد، جنابعالی(افرادی که اوضاعش معلوم است) و امثالهم کجا بودید؟ میفطروس هم که دفاع کرد، بجای حمایت، حمله اش کردید!آورین بر شما و شرکاء! کجا بودیدوقتی سپهری ايرانيان را نژادپرست میخواند؟ کجا بودید وقتی زرینکوب و سیرجانی و هدایت را بباد توهین گرفته بود؟ و نیز جعلیات تایخی تحویل میداد؟
شما اول تکلیف خودت را با این مقاله روشن کن و بعد ادعای ارث و میراث کن!
پاسخ افرادی را دیگران دادند و افرادی ۳ سالی خاموش بود
حذفhttp://iranara.blogspot.co.uk/2008/10/blog-post.html
مرفطرس هم پاسخ افرادی را اینجا داد.
http://mirfetros.com/fa/?p=328
خانم یاآقای قوزک
حذفحرف های شما بهیچوجه درست نیست برای اینکه هم این مقاله درسایت میرفطروس منتشرشده وهم درکتاب«هفت گفتار»،درهیچ جای آن مقاله«تعرف ازخود» دیده نمی شودواگرنام میرفطروس درکنارنام هدایت واستاد زرین کوب آمده،بخاطر ذکرنام و توهینی بودکه به شخص میرفطروس (درکنار زرین کوب وهدایت )شده بود،وشگفتا که هم شما وهم افرادی ازکناراین نوهین ها به صادق هدایت و استاد زرین کوب گذشتید.
این هم عین مقاله میرفطروس
http://akhbar.gooya.com/politics/archives/008521.php
حذفنمی دانم که منظور خانم یاآقای قوزک(یاهمان احمدافرادی)از«حذف تعریف های
خودشان از خودشان!»کدام تعریف ها وتمجید ها بودند؟؟؟ لطفاً چندتا ازاین تعریف
ها را نام ببرید
به طور ساده، جناب دکتر میرفطروس خودشان را در کنار سعیدی سیرجانی و زرین کوب
و صادق هدایت ننشانند بلکه این قرابت ونزدیکی را
منتقدایشان( خانم آزادهء سپهری) ایجادکرده بود که حتماًمناسبت یاشباهتی بین
کار میرفطروس واستادزرین کوب،هدایت،سعیدی سیرجانی احساس کرده بود
بنابراین،خانم یاآقای قوزک بهتراست که علت این شباهت را ازخانم سپهری بپرسند
آقا جان این خانوم !! عقده ای هست کافیست کتاب در سفر و در حضر این خانوم !! را بخوانید میبینید با چه آدم عقده ای روبرو هستید در جا به جای این کتاب که من البته از روی اجبار و بی کتابی در کتابخانه آنرا خواندم این زن زشت و عقده ای بار ها از زنده یاد شاهپور بختیار به نام (خان ) چنین گفت و ( خان ) چنان کرد و ،،،، نام میبرد که هم عقده خود را نشان میدهد و هم ان زنده یاد را خراب میکند مخلص کلام این خانوم !! به دلیل زشتی مفرط و هم نشینی با آدم لیچار گویی بنام هادی خرسندی که حتا دیپلم دبیرستان را هم ندارد با عقده کامل به کوبیدن هر کس که صاحب اندیشه ای هست میپردازند . دو کتابی را که نام بردم در صورتیکه مجانی پیدا کردید بخوانید تا به حرف من پی ببرید ، از چیزهایی که در ان کتاب میگوید یکی اینست که ما در خیابان های پاریس !!!!! با حزب اله میجنگیدیم !!!!!!!؟؟؟؟ جل ال خالق ..... به قول تهرانی ها اینو دیگه کجای دلم بذارم ؟؟؟؟؟
پاسخحذفقوزک تو هم که نام مخفی امیر شاهی هستی جانم وگرنه میرفطروس را همه ما تو ایران می شناسیم جانم ولی این زن را نمیشناسم
پاسخحذفبا درود به شما که حداقلهایی را رعایت کردید. اول اینکه خیال شما و سایر دوستان و هم آراییهای شما را راحت کنم که بنده تا این لحظه هرگز عضو و طرفدار و پیش آهنگ و وابسته به هیچ حزب و گروه و سازمان و فرقه و مرام و مسلکی از هیچ نوعش ، در هیچ کجا حتی برای لحظهای نبوده ام. بنابراین برخی از بیانات شمایان صرفاً مشمول تیر در تاریکی رها کردن میشود و به عاقبت احتمال کمانه کردن آنها نیندیشیدن،که چنین نیز شد و ناگزیرید در یقهٔ خود نگاه کنید. محض همین طول مدتی که تا حدی برخی از دلایل آقای میرفطرس را درست میدانستم تا آنجا پایید که سوداگری با تاریخ را نخوانده بودم. شما ببینید این آقا حتی در آخرین نوشته اش که میخواهد پاسخ آقای خرسندی را بدهد، اسم چند نفر دیگر را هم قطار میکند که خود را زمرهٔ اینان قلمداد کند و آنها را در حد کسانی که لابد باید با چماق قلم یا بیان یا هر اسباب تحریک دیگری، به جنگ خرسندی بروند تحریص یا تحریک کرده است و تبادر به چنین شیوههای کودکانه ای، جدای از ایراد اخلاقی آن، با ادعاها و اسبابی که ایشان را وادار به قلم زدن در وادیهایی کرده که اغلب هم زیر سؤال اند ،( حتی قضیه کتاب حلاج ایشان) نیز منافات دارد. کلمه "تخریب" که اینهمه روی آن مانور داده اید، بی مسما نیست - شما ا گر صد هزار بار هم به کسی بگویید کر هستی ، حال آنکه وی میشنود و همهٔ شواهد هم آنرا اثبات میکند، خود شما هم به آنچه میگویید با ور نمیکنید ولی تکرارش میکنید و اثباتی بر ادعای شما نیست -- و اگر طالب مفهوم آنید، مطالب خود و یا دوستان احتمالی خود را بازخوانی کنید تا شاید به بازبینی برسید. هماره شاد و پیروز و تندرست و سر افراز باشید.
پاسخحذفخدا رحمت کند محمد رضا شاه را که این جماعت پاپتی ایرانی را که با باسن لخت در کوچه های خاکی میگشتند برایشان مدرسه و دانشگاه ساخت و به این یک چشمی ها که در شهر کورها خود را پادشاه میدیدند خود را به عنوان نویسنده و خبر نگار به این مردم چپاندند یکیش هم همین امیر شاهی پاپتی که به لطف همان محمد رضا شاه مدرسه رفت و آدم شد و حالا جفتک میزند ، حتی مرگ و سقوط شاه هم برای این جماعت پاپتی ناندانی شد که در خارج کشور به عنوان اینکه جانشان در حکمت جدید در خطر است پناهنده شده و به دو سه خطی که در ایران مینوشتند خود را نویسنده جا زده و از بودجه شهرداری های شهری که در ان پناهنده شده پول مفت گرفته بخورند و بخوابند و به کسنی که کار میکنند جفتک بزنند
پاسخحذفوای بر ملتی که روشنفکران وقلم بدستانشان شما باشید!!!
پاسخحذفقابل توجه کسانی که میخواهند مصدق حیله گر قاجاری را بشناسند :
پاسخحذفمصدق السلطنه قاجار این فراماسون بزرگ انگلیسی چه کسی هست ؟
دربار قاجار به دو بخش طرفدار روس و انگلیس تقسیم شده بود که درباریان طرفدار این دو گروه برای حفظ ثروت و قدرت خود در مقابل هوسهای ناصرالدین شاه نوکری دو سفارت خانه
روس و انگلیس را در بست پذیرفته و تمام اخبار مملکت و در بار را در اختیار این دو سفارت خانه قرار میدادند . این دو سفارت خانه مناطق امنی هم داشتند که منطقه قلهک در شمال تهران در
اختیار انگلیس ها و منطقه چیذر که ان هم در شمال تهران است در اختیار روسها بود و وقتی یکی از این نوکر ها در خطر قرار میگرفت به ان مناطق فرار میکرد و به تعریف قجر ها (بست ) مینشست
ان وقت هیچ کس حتی ناصرالدین شاه جرات نداشت به ان شخص کوچکترین صدمه ای بزند .
این دو دسته درباریان برای عوام فریبی و مردم داری همیشه یک جنگ ساختگی با اربابان خود راه میانداختند تا مردم عوام و بی سواد را هوادار خود سازند بنابر این برای عوام روشن شدن این که اینها
خدمت گذار هستند یا نوکر بسیار مشکل بود اما اگر کسی در زمان شاه به خود زحمت میداد و کتاب های خاطرات درباریان زمان ناصر الدین شاه را میخواند هر دو دسته را به خوبی میشناخت .
در زمان قاجار ها که هیچ کس صاحب زمین نبود و زمین ها مال ارباب ها و ملایان قدرتمند بود ، شاهان قجر برای گرفتن مالیات از زمین ها یا واگذاری آنها به ارباب جدید و برای سر شماری رعیت که
با زمین واگذار میگردید ( به طور مثال میگفتند یک پارچه آبادی با ۶۰ سر رعیت که این ((سر )) واحد شمارش رعیت بود ) اداره ای با نام استیفا داشتند که تمام دهات و سرزمین ایران در دفاتر این ادارات
ثبت بود و رییس این اداره را مستوفی الممالک مینامیدند .
در زمان ناصرالدین شاه مستوفی گری با میرزا یوسف خان بود که صدر اعظم ناصر الدین شاه هم بود و شخص مورد اعتماد میرزا یوسف خان پدر همین محمد مصدق بود که به دلیل اینکه هر چه را مستوفیان
کوچک مینوشتند وی باید تصدیق میکرد به مصدق معروف گردید (یعنی تصدیق کننده ) و در زمان رضا شاه کبیر که این ملت صاحب لقب (آقا) به جای (رعیت ) گردید و میتوانست برای خود نام فامیل برگزیند این لقب را برای نام
فامیل خود برگزیدند .
میرزا یوسف خان برای رسیدن به صدارت عظما و هم برای اینکه مستوفی گری را از دست ندهد پسر ۷ ساله خود یعنی میرزا حسن خان را رییس استیفا کرد که این امر به پدر مصدق گران آماده و در خانه نشست
و به عنوان مریضی بر سر کار نرفت که این وانمود کردن به مریضی را قجرها (تمارض ) مینامند کاری که محمد مصدق بارها انجام میداد و در مواقع حساس یا مریض بود یا غش میکرد .
پدر محمد مصدق باد از چندی زیر فشار محمد مصدق ۱۰ ساله را به جای خود نشاند و ایشان از ده سالگی در دربار قاجار مشغول کار شدند .
محمد مصدق که در عوام فریبی شاید از تمام اسلاف قجر خود گوی سبقت را برده باشد دارای آبادیهای بسیار به لطف شغل مستوفی گری بود که اکثر در اصفهان و کاشان و همین احمد اباد که قبله گاه مشتی عوام هست
بود و برای حفظ ان تمام تلاش خود را میکرد و دلیل دشمنی وی با پهلوی از همین جا نشات میگیرد .
وی برای حفظ قدرت هر کاری میکرد از جمله شاید عده ای ندانند محمد مصدق دایی مریم فرمانفرما یعنی زن نورالدین کیانوری رهبر حزب توده بود و اخبار دو طرف را در سالهای قبل از ۳۲ رد و بدل میکرد یعنی این مصدق به ظاهر ضد
توده ای در خفا در بالاترین سطح با آنها مراوده داشت .
خود مریم فرمانفرما دختر فرمانفرما بزرگ بود که فرمانفرما دارای ده ها فرزند بود که بنا به حیله گری قاجاری هر کدام را به کاری گمارده بود یعنی یک پسرش افسر توپخانه ارتش رضا شاه بود و دیگر آخوند حوزه علمیه
و ... به همین ترتیب ،،، و این دختر یعنی مریم را برای بودن در دایره قدرت به ازدواج محتشم السلطنه رییس مجلس شورای ملی زمان رضا شاه در آورد و چون فهمید رضا شاه دورانش تمام شده و شاید حزب توده به قدرت
برسد با وجود دو فرزند طلاق وی را گرفت و به حزب توده فرستاد که در جنگ طبری و کیانوری ، کیانوری پیروز و یک شاهزاده قاجار زن رهبر حزب کمونیست کارگری ایران گردید .
این خلاصه ای بود از فضای کثیف سیاسی ضد پهلوی در ایران که من از میلیون ها شواهد چند تای آنرا آوردم .
منابع مورد استفاده : خاطرات اعتماد السلطنه ، خاطرات سیاسی امین الدوله ، خاطرات کیانوری ،خاطرات عبداله مستوفی ،فراماسونری در ایران ، روزنامه خاطرات بصیر الملک شیبانی ، خاطرات دوستعلی خان معیر الممالک ،
و ،،،،
لینک مطلب بالا با عکس های غش کردن مصدق
پاسخحذفhttp://kerdarnik.blogspot.nl/2013/04/blog-post_2870.html
تربیت یافتگان سفره، فرهنگ، منش و اندیشه و خرد و رفتار ایرانی در دراز نای تاریخ منجمله اقلی از ره آوردهایش این بوده که امروزه روز از سر هر چه اسمش را بگذاریم، داریم با زبان فارسی با هم جدل میکنیم و دیری نخواهد پایید که سفارش گیرندگان کتاب نویس از خط تولید سفارشاتی از این قماش محو میشوند و مصدقها همچنان، چنانکه تا کنون نیز، بر تارک تاریخ آیندگان خواهند درخشید. جای بسی خوشوقتی است که قبل از اینکه خواسته باشید مصدق را کوبیده باشید دارید با فریادی رسا ابر مردی او را به ضمیر دل و جان و روح و روان خود حک میکنید آنگاه که در کوبیدن این بزرگ مرد، استدلاهایتان چوبین است و دستهایتان از فقیر دلیل و برهان و سند و مدرک چنان خالی است که بسیجی وار گشاد گشاد راه میروید و طوطی وار از تکفیر و اتهام و توهین و شعارهای شعبان گونه به خلسه و نشئهٔ سکر آور شعارهایتان دلخوش نشسته اید و شادمان که مقتدا یتان در قطاری لوکس، بار هیچ و پوچ را به بندر "سوداگریهای" خویش و اجابت آرزوهای شمایان، گسیل داشته است.
پاسخحذفنمونه آموزشی انشاء یک مصدق الهی! تمام روضه بدون کوچکترین استدلال
حذفچرا نوشته ی من نیست ؟
پاسخحذفabazrghfary
پاسخحذفانقلابی کردیم انقلابستان که خر از خنده غش کرد
آنچنان فضای ٥٧ تیره و تار و سرابی شد
که هادی خرسندی وافوری هم انقلابی شد
وی که قبلا خایه سناتور مسعودی میمالید
نا گهان با خدا گشت و حالی به حالی شد
محسن پزشکپور که با خرج دولت حزبی زد
وی که با یاری دولت وکیل مجلس میشد
بعد از بلوای ١٧ شهریور سال ٥٧
روزه سیاسی گرفت ونماز خواند و الهی شد
انقلابی کردیم ما ملت مشنگ
از سر بیکاری ، برای خنده
شبها روی دیوار عکس خمینی و شریعتی
کلیشه میکردیم و میگفتیم
کس خواهر گذاشته و حال و آینده
زندانی سیاسی که پاسبان میکشت و از زندان آزاد شد
ناگهان برایمان چه گوارا شد
فیلسوفی گشت و قهرمانی تو خالی
که با مردم کوچه و بازار
مشغول دیدن آقا در ماه شد
روشنفکر قلابی عزیز که ..
دمی از وفور و منقل و خانم بازی غافل نبود
ته ریشی گذاشت ، تسبیحی به دست گرفت
سیگار هما کشید و محو اسلام انقلابی شد
ان حزب طراز نوین طبقه کارگر
یعنی حزب خائن توده
کاندید ریاست جمهورش یک آخوند
ان هم چه آخوندی از ته جدول لیگ دسته چهار
یعنی شیخ صادق خلخالی بیسواد عامی شد
انقلابی کردیم انقلابستان
خر از شدت خنده به زمین افتاد
دست و پا میزد و غش کرد
هرچه داشتیم از دست دادیم و بعد
برایش از آخوند گدایی کردیم :
برادر اجازه هست کمی روسری را بالا بزنم ؟
برادر آستین کوتاه تا اینجا که جرم نیست ؟
آقا تورا به خدا بنزین را هزار تومن نکنید ؟
آقا دلال این دارو برای بیمار قلبی هست ارزان حساب کن
آقا راننده طلاهایم را بردار این هم موبایل فقط به من تجاوز نکن
برادر به خدا قسم ما نامزد هستیم بکش پایین ما هم بکنیم یعنی چه ؟
بعله .......
جاکشا پول نفت را شاه درب منزلتان میداد
شکر کیلویی ١٧ ریال گوشت کیلویی ٧٥ ریال
بنزین ٦ ریال و با مایو کنار دریا
شما نسل ٥٧ بیسواد زمان شاه پادشاهی کردید
ریدید به کشور ما
یعنی کار انقلابی کردید ؟
آقا بنده هم نگفته که فریاد زده ام، این انقلاب ۵۷ - اگر بشود اسمش را انقلاب گذاشت- غیر ضروریترین انقلابی بوده است که بشر به خود دیده و تمام آثار نکبت بار و ویرانگر آن از همان حتی قبل تا بعد از به اصطلاح پیروزی آن با هدایت انقلابی تر از همه یعنی بی بی سی، بر ایران و ایرانی آشکار شد، آنهم به استناد اعتراف صریح اکثریت منصفان آن نسل انقلاب کرده و ماها که قربانیان بلافصل آن جهالتها بوده و هستیم. فقط میماند اینکه چرا آن نسل آنقدر خواب و ناآگاه بود که بتهای فهم و شعورشان امثال شریعتیها و آل احمد ها بوده و تعدادی جوانهای احساساتی چهار کتاب خوانده چپ و راست از هر نوعش منجمله امثال همین آقای میر فطروس،ولو که تکذیب هم بکنند؟ و کی و چه عواملی مسبب در خواب ناز ماندن و ناا آگاهی یک ملت بود؟ ای کاش شاه چند سال زودتر بیدار شده بود تا حزب رستاخیز الله را مقدمهای قرارنداده باشد تا سالها بعد تبدیل به حزب الله شود. با اینهمه اگر پای مقایسه در میان باشد، شاه و حکومت وی هزار شرف داشت نسبت به این ضدّ ایران و ایرانیانی که الان حاکمند. شما وقتی دو کلمه حرف حساب خود را با زهرخند و دشنام مخلوط میکنید، تاثیر و نفوذ کلامتان را قربابی کرده اید. از منظر دنیای سفید و سیاه نگاه کردن به هر کس و هر پدیده ای، میشود آن آشوب ۵۷ و این کتاب میر فطرس و این لحن ادب و ادبیاتی که در دل این کامنتها موج میزند.
پاسخحذفما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامهی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سِرّ حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعهی رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش بِرانیم جهان در نظر راهرُوان فکر اسبِ سیه و زین مُغَرَّق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند تکیه آن به که بر این بحرِ معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ! ار خصم خطا گفت نگیریم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
دست مریزاد میر فطروس عزیز،چه زیبا آب در خواب گاه این سینه زنان عاشورای ۲۸ امردادی ریخته اید، همه از درد دارن بخود میپیچند.
پاسخحذفخداوند "در" آن محقق پیغام بر محضر را با " تختهٔ " این حواریون خوش معبر را ، خوب با هم جور ساخته است. مچ؟ مچ گیری؟ سوداگری با تاریخ؟ صفحه به صفحه فصل به فصل؟ محمد امینی؟ این حرفها به حواریون آمده؟
پاسخحذفاین آقای محمدامینی بارها فریادزده:گذشته،چراغ راه آینده است
حذفدرحالیکه باتهدیدها وجوّسازی های اخیر نشان داد که هم گذشته اش وهم امروزش،
نه چراغ، بلکه «چماق ِ راه آینده استً
دوست عزیز من با شما موافقم الا این اشتباه بزرگ که در مقاله خود کرده اید و مثلا نوشته اید:
پاسخحذف"چطور بخود جرات میدهد در مورد کتابی که نخوانده وموضوعی که تبحری در ان ندارد، اظهار نظرکه سهل است دشنام بگوید و اشرافی گری و«خان» بازی اش را برخ بکشد؟!"
اگر این نوع جمله ها را که از روی خشم و احساس نوشته اید حذف میکردید مقاله شما کارشناسانه بود. چون اولا "اگر" شخصی اشراف زاده و خان باشد هم طبق اصول دموکراسی آزادی بیان دارد. ثانیا اگر کتاب را نخوانده باشد هم اجازه نظر دارد. هرچند احتمالا کیفیت نظر بی مایه و غیر کارشناسانه خواهد بود. برای مثال من کتاب هیتلر یا رفسنجانی را نخوانده ام اما اجازه و حق دارم برای دلایلی که خودم درست میدانم، حتی دلایل شخصی مانند قیافه نویسنده از کتابش خوشم نیاید و نظر بدی به کتابش بدهم. این در تمام دنیا حتی کشورهای دموکراتیک پیش میاید.
مینا ملکی
آقا یا خانم یک نفر است و یک سایت دارد و میآید یک شعاری بالای آن مینویسد که اجابت آن شعار از دست چندین انستیتو و دانشگاه، آنهم مگر طی سالها به این سادگی بر نمیآید و همهٔ دلخوشی وی نیز به پندار خویش و تحسین قشری ویژه است و در نیمه کاره گذاشتن یک کار تحقیقی فوق مهم هم که تو گویی در این جهان هستی تنها از جناب ایشان بر میآید و بس، با کبر و عتابی آغشته با ناز و ادا میفرمایند که ایشان بالشخصه که انگار شاخص و شاغول جهان هستی تشریف دارند، از نقد ایشان دست کشید ام .ای داد و بیداد که پس تکلیف این بشر چه میشود؟ شما یی که سطح سواد و افق دید و سبک و سیاق پرداختنتان به مسأیل و موضوعات، آشکارا دارند بسیاری از اندازههای شما را در منظر دید خواننده قرار میدهند، این گنده نماییها یعنی چه؟
پاسخحذف
حذفشما قدرت درک تان به این مسائل نمیرسد بقول مولوی:
پیش رو بگذاشتی شیشه ی کبود زان سبب عالم کبودت می نمود
بنابراین مغزتان را عذاب ندهید. به چیزی بپردازید که در حدتان باشد. اما اگر
قدری اماربلد بودید میدانستید که برای اینکه اثبات یا رد فرضیه نیاز نیست همه نمونه ها ازمایش شوند. درصدی از نمونه ها بعنوان نماینده کافی است. مقالات و فیلم هایی که از ایشان انتخاب شدند حتی بیش از حد نصاب بودند که هیچ در تمامی(بدون استثنا تمامی) پراز تحریفات و اغلاط فاحش بودند!
نه اقای امینی در ان حد هستند ونه من انقدر وقتم بی ارزش که ان را صرف غلط گیری و تصحیح ایشان کنم. امیدارم این قسمت رابرایتان ثقیل نباشد!
در موردانستیو ها ودانشگاهها، امیدوارم منظورتان دانشگاه امام صادق و حوزه علمیه نباشد!
با درود, من سال 1996 در فرانسه به کتابی برخورد کردم به اسم , , ایران در قرن بیستم, برای اولین بار در این کتاب که توسط 3 نویسندهی فرانسوی نوشت شده , به خطاهای دکتر مصدق میپردازند , در آنجا بود که من برای اولین بار با اشتباهات دکتر مصدق آشنا شدم. تحقیقات دکتر میرفتروس علمی و کاملا به جاست و به من کمک کرد تا کمترین شک و تردیدی هم که داشتم در مورد مصدق از بین برود. با سپاس به دکتر میرفتروس, رضا
پاسخحذفبنده کی باشم تا ادعا کنم که، این سبک و سیاق دل پرادازیهای خویشتن اقنایی جناب -عالی و آن طمطراق دهان پر کن شعار بالای وبلاگ هرگز وصول نشدنی شما بخاطر نیاز مبرم به اسباب و اندازهها و وجنات و توانمندیهایی که ندارید و آن متن مغشوش و مشوش نیز که "سندی "است دال بر درستی این مدعا که نمیتوانید پاکش کنید، در حد قد و قواره و شایسته و زیبندهٔ حضرت شما و هم آراییهایی شما نیست و مریدان خلف سفارش تالیف پذیر، نیستید؟ نه هست، خیلی خوب هم هست. بنده کی گفتم نیست؟ دوست داری حرفی حسابی بشنوی؟ خیال کردی اگر گفته باشی "بنده بالشخصه..." آدم مهمی هستی و حرف گندهای زده ای؟ میتونی از رو اشعار زیر بخونی؟ فقط خواندنش! همین،
پاسخحذفتو افسانه کنی از واقع با تیغ
جدا،زا آنرو که تیغ تو بود جیغ
هم از اسباب و انصاف و مروت
نباشد در توخویش توست تا میغ
ز واقع دور اگر افسانه خواهی
ز استدلال و برهان هست راهی
ز توهین و ز تهمت میکنی رگ
گشاد و واقع، بینی در سیاهی
شما شعرت را بگو جانم.وارد معقولات که ثقیلتان است نشوید.
حذفزا آنرو (:
حذفشما یی که داری با زبان شیرین فارسی از منظر جا و جایگاه مورد ادعای خویش که یعنی محققی و عرق ریزان وقت بسیار گرانباهی خویش را محض هر رضا و ارضایی صرف زدودن افسانهها از واقعیات رودیدادها و شخیصتها میکنی، هیچ میدانی که همین زبان از نتیجهٔ چه تلاش و تکاپو و پایداریها و پایمردیهایی به ما رسیده؟ باید سهم شما از آن، همان بخشی از کلمات و واژه هایش باشد که زیر آن شعار پر طمطراق وبلاگ آمده و هیچ تجانس و علقه و الفتی با آن شعار ندارد، آنگاه که مغشوش و مشوش و متضاد مینویسی و اسم به هر دری زدن و به هر شاخ و برگی آویختن را نوشتن کاری تحقیقی و کارشناسی میگذاری؟ شما احتمال نمیدهی خوانندهٔ پاسخهای شما به کامنتهای دیگران ممکن است با ملاک قرار دادن دقت و تمرکز و رای و انصاف و مروت خویش در آن کفهٔ ترازوی سنجش، همان چیزهایی رو شود و سنجش که از آنها احتمالا واهمه دارید؟ کدام محققی با مایه هایی از این دست قادر بوده با چاشنیهای دشنام و و توهین و کله شقی و ناز بر فلک و عشوه بر ستارگان فروختن و اندازه انسانها را از آورد گاه خاک و قوم و قبیلهای که از آنجای آمده اند آنهم در شکلی افراطی، موفق بوده اسم یک سری نتیجه گیریهای شخصی بریده و مقطع خویش را یک اثر تحقیقی قابل آعتنا و اتکأ بگذارد که شما دومینش باشید؟شما که اینهمه با دیگران با لحن تحقیر و چاشنی دشنام و توهین و ادویهٔ خود بزرگ بینی خویش برخورد میکنی، از کجا معلوم که حمال عیب که چه عرض کنم، حمال عیبهای خویشتن نباشی؟گیرم که براستی پی برده باشید که بنده کارگرم و همین دیپلم هم به زحمت و سختی گرفته ام، مگر این میشود دلیل و حجتی که شما مرا هر طور خواستی و با هر لحن و ادبیات و تحقیر و توهینی خطاب کنی؟ بهر روی یک بار دیگر تمامی کامنتهای بنده و واکنشهای خویش را کنار هم بگذارید، شاید به بازبینی برسید که نتایج بلافصلش در به گونهای دیگر با دیگران برخورد کردن است و بس.حرف آخر اینکه باور ندارم هیچ شاعر ایران زمینی مجوزی برای استفاده از کلامی صادر کرده باشد تا از منظور و مقصود آنها به ناروا و ناراستی سؤ استفاده شود. این ده سه روز مرخصی مناسبتی بنده هم دارد تمام میشود، امیدوارم کمکی در راستاهایی کرده باشم. شاد و پیروز و تندرست و کامیاب باشید.
پاسخحذفگرامی دوباره کامنتهای ارتکابی ات را بخوان، متلک و خودبزرگ بینی و تحقیرو ... از تک تک جملاتت فوران می کند. انتظار داشتید گل و بلبل تقدیمتان شود؟ اگر من ادعایی کرده ام ثابت کن اشتباه است با سند و مدرک نه متلک! من توانسته ام در چند ما گذشته ادعای بالای وبلاگ را ثابت کنم(استوره ها در محک تاریخ فرو خواهند ریخت) با مطالب منتشره و درخواست از دیگران که مطالب را نقد و اگر میتواند رد کنید. دریغ از یک نقد! فقط دشنام تهمت و افترا و متلک درست مثل خود شما! استقبال کم نظیر و انتشار گسترده از مطالب و نیز عدم پاسخگویی مدعیان نشان از اثبات ادعا تا به اینجا دارد. نامحترم انتظار احترام نداشته باشد که کلوخ اندازرا پاداش سنگ است!
پاسخحذف