این مطلب در مورد برنامه اخیر پرگاردرباره ساواک نگاشته شده است.
مشکل شخص من با بعضی طرفداران گروه های خشونت طلب این است که هنوز به تقدیس خشونت خود مشغولند نه اینکه چرا به خشونت روی اوردند. هنوز برای پاسبان کشی و کشتن بی گناهان سالگرد می گیرند و جشن برپا می کنند. جانی مادرزاد بچه کش هنوز قهرمانشان است. الگوهایشان نسل کشانی چون چگوارا ، مائو و انور خوجه و استالین بودوبعضا هست!
در اینکه بسیاری از این جوانان(تاکید می کنم جوان به معنی خام و ارمانخواه) نیت پاک داشتند شکی نیست ولی افسوس که جو زمانه و رهبرانشان به بیراهه بردشان! جو آن دوران همین بود، یک تب بود و ربطی هم به دموکراسی و ازادی نداشت. بریگاد سرخ و بادرماینهوف وشین فن در کشور های مثلا ازاد بوجود امدند. اما اینکه در قرن ۲۱ هنوز فقط ساواک را بابت شکنجه محکوم کنیم و خود را از هرگونه خطا مبرا بدانیم و مظلوم نمایی کنیم، از نظر من قابل قبول نیست. اول از خودتان شروع کنید بعد به دیگران ایراد بگیرید!
اما بعضی ها که دم خروس نایاک اززیر عبایشان بیرون زده، کاسه داغتر از اش شده اند و اعتراضی به قانونی کردن شکنجه در ج ا ندارند(تحت عنوان تعزیر)، اعتراضی به شکنجه توسط امریکایی ها ندارند، اعتراض به کهریزک ندارند، اعتراضی به جنایات، بمب گذاری ها ، تصفیه های خونین درون گروهی وشکنجه های گروهک های تروریستی ندارند، اما نوک حمله شان طرف رژیمی است که دهها سال است که نیست! خوب باید یکجوری الطاف و حق رفت و امد را جبران کنند!
حال بپردازیم به گوشه هایی از ازادی خواهی و دموکرات منشی نمایندگان گروهکهای تروریستی و گروهک های متبوعشان:
------------------------------------------------
اولین تصفیه فیزیکی درسازمان
ترورجوادسعیدی
محمد جواد پورسعیدی (حلاج نسب)
جواد سعیدی در سال 1345 توسط محمد حنیف نژاد عضوگیری شد. در طول دوران فعالیت خود تا ضربه شهریور با افرادی چون حنیف نژاد ٬ دکتر محمد میلانی و احمد رضایی ارتباط داشت و چون در بازار تهران به کسب مشغول بود ٬
در گروه بازار و روحانیت ٬ فعالیت داشت و از محورهای مردمی جریان سازمان به شمار می رفت. پس از ضربه شهریور ٬ سعیدی مخفی شد و تحت مسئولیت احمد رضایی و سپس محسن فاضل قرار گرفت.
منزل مخفی و سازمانی سعیدی اولین پایگاهی بود که رضا رضایی ٬ پس از فرارش٬ در آنجا مستقر شد و بیش از دو ماه در آنجا ماند. شاید اولین رگه های مخالفت سعیدی با سازمان ٬ بعد از برخوردهای مکرّر با رضا پدید آمده باشد.
در اواخر زمستان 1351 در نشستی که رضا رضایی عضو مرکزی و رهبر سازمان نیز در آن حضور داشته و گویا نشست به دعوت وی تشکیل شده بود بر اساس شواهد و قراین قطعی مسئله اعدام سعیدی ٬ که قبل از آن نیز در مرکزیت مطرح شده
بود ٬ مورد اتفاق گرفت و تصویب شد. در تاریخ 16 مهر ماه 1352 محسن فاضل با سعیدی در تهران ملاقات نموده او را به بهرام آرام تحویل داد و بهرام هم وی را به خانه ای در خیابان حشمت الدوله هدایت کرد. طبق اظهارات وحید افراخته و سیمین صالحی و با جمع بندی مجموعه اطلاعات و قراین ٬ جواد سعیدی در زیرزمین خانه مزبور مورد اصابت گلوله ای از سوی یکی از اعضای مرکزیت با نام مستعار« علی » ( بهرام آرام ) قرار گرفت و پس از آنکه جسدش در یک کیسه برزنت پیچیده
شد ٬ به داخل اتومبیلی که بهرام آرام در آن بوده و رانندگی اش به عهده سیمین صالحی بوده منتقل گردید.
جسد به اطراف سرخه حصار ٬ اول جاده آبعلی ٬ برده و سوزانده شد و در چند نقطه دفن گردید.
جواد سعیدی همچنان تا سال 1357 تحت تعقیب ساواک بود
------------------------------------------------
دومین تصفیه فیزیکی سازمان
« مرتضی هودشتیان » قتل وشکنجه
..... محسن فاضل معتقد بود که این فرصت زیادی است و در این فاصله چه بساضرباتی ازناحیه این فرد و اطلاعاتی که به داخل رد کرده به سازمان وارد آید.
اصرار محسن فاضل ٬ دیگران و ازجمله تراب حق شناس وخود من راقانع ومتقاعدساخت و قرار شد تا بازجویی از وی دقیق تر صورت گیرد. در جریان بازجویی ٬ از آن جهت که وی در اثبات بی گناهی اش برخوردی کاملاً شک برانگیز داشت ٬موجب گردید که او را با « کابل » بزنند؛ و زدن کابل درحدی بود که پاهای وی کاملاً ورم کرده بود.هنگام ظهر بود که زدن قطع شد و قرار شدتا هنگام تلفن به داخل ٬ دیگر با او برخوردی صورت نگیرد. قبل از صرف ناهار یکی دو نفر او را به دستشویی بردند و بیرون در منتظر او بودند. وی در موقع نشستن بر سکوی مستراح فرنگی تعادل خود را از دست داده و می افتد وبچه ها او را گرفته و به اتاق می برند.
ساعت 2 بعدازظهر بود که یکی ازبچه ها به او سر می زند و می بیند که روی زمین افتاده و بلافاصله دیگران را خبر می کند؛ و ما همگی به بالین او رفتیم ودیدیم که تمام کرده است که به احتمال قوی خونریزی مغزی کرده بود. فردای آن روز که تلفن زده شد ٬ معلوم گردید که وی از هواداران سازمان بوده ولی... از مسائل سازمانی اطلاع چندانی نداشته است... تاریخ دقیق این جریان روز دهم آبان ماه سال 1353 می باشد
-
----------------------------------------------------------------
محمدحسین سبحانی:
نادر رفيعی نژاد يکی از زندان بانان و شکنجه گران سازمان مجاهدين است . وی از اعضای قديمی سازمان است که بعد از ٢٢ بهمن ١٣۵٧ به همراه رضا خاکسار و حسن محصل در دادگاه های انقلاب مستقردر زندان اوين به بازجويی و شکنجه سردمداران رژيم شاه مشغول بودند
--------------------------------------------
مشکل شخص من با بعضی طرفداران گروه های خشونت طلب این است که هنوز به تقدیس خشونت خود مشغولند نه اینکه چرا به خشونت روی اوردند. هنوز برای پاسبان کشی و کشتن بی گناهان سالگرد می گیرند و جشن برپا می کنند. جانی مادرزاد بچه کش هنوز قهرمانشان است. الگوهایشان نسل کشانی چون چگوارا ، مائو و انور خوجه و استالین بودوبعضا هست!
در اینکه بسیاری از این جوانان(تاکید می کنم جوان به معنی خام و ارمانخواه) نیت پاک داشتند شکی نیست ولی افسوس که جو زمانه و رهبرانشان به بیراهه بردشان! جو آن دوران همین بود، یک تب بود و ربطی هم به دموکراسی و ازادی نداشت. بریگاد سرخ و بادرماینهوف وشین فن در کشور های مثلا ازاد بوجود امدند. اما اینکه در قرن ۲۱ هنوز فقط ساواک را بابت شکنجه محکوم کنیم و خود را از هرگونه خطا مبرا بدانیم و مظلوم نمایی کنیم، از نظر من قابل قبول نیست. اول از خودتان شروع کنید بعد به دیگران ایراد بگیرید!
اما بعضی ها که دم خروس نایاک اززیر عبایشان بیرون زده، کاسه داغتر از اش شده اند و اعتراضی به قانونی کردن شکنجه در ج ا ندارند(تحت عنوان تعزیر)، اعتراضی به شکنجه توسط امریکایی ها ندارند، اعتراض به کهریزک ندارند، اعتراضی به جنایات، بمب گذاری ها ، تصفیه های خونین درون گروهی وشکنجه های گروهک های تروریستی ندارند، اما نوک حمله شان طرف رژیمی است که دهها سال است که نیست! خوب باید یکجوری الطاف و حق رفت و امد را جبران کنند!
حال بپردازیم به گوشه هایی از ازادی خواهی و دموکرات منشی نمایندگان گروهکهای تروریستی و گروهک های متبوعشان:
------------------------------------------------
اولین تصفیه فیزیکی درسازمان
ترورجوادسعیدی
محمد جواد پورسعیدی (حلاج نسب)
جواد سعیدی در سال 1345 توسط محمد حنیف نژاد عضوگیری شد. در طول دوران فعالیت خود تا ضربه شهریور با افرادی چون حنیف نژاد ٬ دکتر محمد میلانی و احمد رضایی ارتباط داشت و چون در بازار تهران به کسب مشغول بود ٬
در گروه بازار و روحانیت ٬ فعالیت داشت و از محورهای مردمی جریان سازمان به شمار می رفت. پس از ضربه شهریور ٬ سعیدی مخفی شد و تحت مسئولیت احمد رضایی و سپس محسن فاضل قرار گرفت.
منزل مخفی و سازمانی سعیدی اولین پایگاهی بود که رضا رضایی ٬ پس از فرارش٬ در آنجا مستقر شد و بیش از دو ماه در آنجا ماند. شاید اولین رگه های مخالفت سعیدی با سازمان ٬ بعد از برخوردهای مکرّر با رضا پدید آمده باشد.
در اواخر زمستان 1351 در نشستی که رضا رضایی عضو مرکزی و رهبر سازمان نیز در آن حضور داشته و گویا نشست به دعوت وی تشکیل شده بود بر اساس شواهد و قراین قطعی مسئله اعدام سعیدی ٬ که قبل از آن نیز در مرکزیت مطرح شده
بود ٬ مورد اتفاق گرفت و تصویب شد. در تاریخ 16 مهر ماه 1352 محسن فاضل با سعیدی در تهران ملاقات نموده او را به بهرام آرام تحویل داد و بهرام هم وی را به خانه ای در خیابان حشمت الدوله هدایت کرد. طبق اظهارات وحید افراخته و سیمین صالحی و با جمع بندی مجموعه اطلاعات و قراین ٬ جواد سعیدی در زیرزمین خانه مزبور مورد اصابت گلوله ای از سوی یکی از اعضای مرکزیت با نام مستعار« علی » ( بهرام آرام ) قرار گرفت و پس از آنکه جسدش در یک کیسه برزنت پیچیده
شد ٬ به داخل اتومبیلی که بهرام آرام در آن بوده و رانندگی اش به عهده سیمین صالحی بوده منتقل گردید.
جسد به اطراف سرخه حصار ٬ اول جاده آبعلی ٬ برده و سوزانده شد و در چند نقطه دفن گردید.
جواد سعیدی همچنان تا سال 1357 تحت تعقیب ساواک بود
------------------------------------------------
دومین تصفیه فیزیکی سازمان
« مرتضی هودشتیان » قتل وشکنجه
..... محسن فاضل معتقد بود که این فرصت زیادی است و در این فاصله چه بساضرباتی ازناحیه این فرد و اطلاعاتی که به داخل رد کرده به سازمان وارد آید.
اصرار محسن فاضل ٬ دیگران و ازجمله تراب حق شناس وخود من راقانع ومتقاعدساخت و قرار شد تا بازجویی از وی دقیق تر صورت گیرد. در جریان بازجویی ٬ از آن جهت که وی در اثبات بی گناهی اش برخوردی کاملاً شک برانگیز داشت ٬موجب گردید که او را با « کابل » بزنند؛ و زدن کابل درحدی بود که پاهای وی کاملاً ورم کرده بود.هنگام ظهر بود که زدن قطع شد و قرار شدتا هنگام تلفن به داخل ٬ دیگر با او برخوردی صورت نگیرد. قبل از صرف ناهار یکی دو نفر او را به دستشویی بردند و بیرون در منتظر او بودند. وی در موقع نشستن بر سکوی مستراح فرنگی تعادل خود را از دست داده و می افتد وبچه ها او را گرفته و به اتاق می برند.
ساعت 2 بعدازظهر بود که یکی ازبچه ها به او سر می زند و می بیند که روی زمین افتاده و بلافاصله دیگران را خبر می کند؛ و ما همگی به بالین او رفتیم ودیدیم که تمام کرده است که به احتمال قوی خونریزی مغزی کرده بود. فردای آن روز که تلفن زده شد ٬ معلوم گردید که وی از هواداران سازمان بوده ولی... از مسائل سازمانی اطلاع چندانی نداشته است... تاریخ دقیق این جریان روز دهم آبان ماه سال 1353 می باشد
-
----------------------------------------------------------------
محمدحسین سبحانی:
نادر رفيعی نژاد يکی از زندان بانان و شکنجه گران سازمان مجاهدين است . وی از اعضای قديمی سازمان است که بعد از ٢٢ بهمن ١٣۵٧ به همراه رضا خاکسار و حسن محصل در دادگاه های انقلاب مستقردر زندان اوين به بازجويی و شکنجه سردمداران رژيم شاه مشغول بودند
--------------------------------------------
قسمتهایی از اخبار محرمانه نهضت به اصطلاح ازادی-۱۹۷۱
بسمه تعالي خصوصي ـ براي انتشار نيست خبر تازه. دوره دوم ـ شماره 2 نهمين كنگره سالانه انجمن اسلامي دانشجويان در امريكا و كانادا ـ اين كنگره به مدت 4 روز (3ـ 6 سپتامبر) برگزار گرديد. در حدود 600 نفر شركت كرده بودند. از 97 سازمان وابسته فقط34 نماينده شركت كرده بودند. مخارج انجمن بهطور محسوس بالا رفته است (100000 دلار در سال). حداقل 52 درصد مخارج انجمن از منابع خارجي (ليبي ـ كويت ـ بحرين و عربستان سعودي) تأمين ميشود. وابستگي اقتصادي بدون شك همراه با وابستگي سياسي ميباشد. گردانندگان وابستگي سياسي را انكار مينمايند. اما شواهدي وجود دارد كه حاكي از غير آنست
--------------------------------------------------------------------------
شخصي به نام لينيون كه وكيل است دوبار به ايران سفر كرد و گزارشهايي راجع به زندانيان سياسي ايران داد كه نسبتاًخوب بود. عوامل كنفدراسيون بلافاصله اطراف او را گرفته و از جواني و بيتجربگي و هم حس مقام دوستي او استفاده كرده سعي نمودند او را داخل كميته سارتر نموده و هنگام او عده ديگري را تا بتوانند سرنوشت كميته را در دست گيرند. اين عده روزي در خيابان جلوي سارتر را گرفته و توانستند حدود نيم ساعت با او صحبت كنند و مقداري دروغ به او تحويل دهند
---------------------------------------------------------
به رفیق ناصر شایگان گویا تکهای نارنج[ک] خورده بود و کنار آتش افتاده بود و ناله میکرد. یک رفیق دختر نیز مثل اینکه تیر خورده بود و کنار آتش افتاده بود که به طرفشان تیراندازی کردم و شهید شدند. رفیق ارژنگ نیز بعد از اینها شهید شد.
ناصر شایگان شام اسبی، ۷ ساله و ارژنگ شایگان شام اسبی، ۱۰ ساله
----------------------------------------------------------------
اندکی از عملیات شکوهمند ایشان
گوشه هایی از ازادیخواهی و دموکرات منشی:
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر